رویای اشنا part31
ویو جونگ کوک
٪بعله حالا ببینین چه پنکیک خوشمزه ایی درست کردم.
+البته ابمیوه ها رو هم من درست کردم
همه:(خنده)
شروع کردیم به خوردن صبحانه، یکم از ابمیوه ام خوردم.
_وایی این خیلی خوشمزس جونگ هوان(اروم)
+ممنون حالا چرا اروم میگی؟(اروم)
_چون اگه تهیونگ بفهمه حسودی میکنه(خنده اروم)
+(خنده)
داشتم کم کم باهاش صمیمی میشدم. بعد صبحانه من و هوان گفتیم
_+: ما میریم ظرف هارو میشوریم
☆اوک پس من و یونجی هم تا شما کاراتون رو میکنین میریم تا بهش چیزای بیشتری از هکری بهش یاد بدم.
٪من و کیونگ هم میریم قدم بزنیم
_اوک
با هوان رفتیم توی اشپز خونه. و جونگ هوان ظرف هارو کفی میکرد و منم میشستم. که یه دفعه هوان با دست کفیش بینیم رو کفی کرد
+(🤣) خیلی بامزه شدی
_بامزه(🤨)
+امم چیزه ببخشید
همون لحظه منم کف زدم تو صورتش
_(🤣) قیافرو
+(🤣) نخند
همون لحظه اونم دوباره کف زد تو صورتم
یکم بعد دیگه خسته شدیم. و صورتمون رو شستیم. و شروع کردیم جمع کردن اشپز خونه
ویو تهیونگ
با کیونگ رفتیم توی جنگل و داشتیم راه میرفتیم.
÷ میشه بپرسم که از چند سالگی مافیا شدین!؟
٪امم فکر کنم از نونزده سالگی چون پدر مادرامون مافیا بودن
÷اها. ماهم باید مافیا بشیم؟
٪اره . دوست نداری مافیا بشی؟
÷نه نه منظورم این نبود. اتفاقا دوست دارم
٪(لبخند) خوبه
کیونگ داشت راه میرفت که یدفعه میخواست بخوره زمین که منم فرصت پیدا کردم و اومدم مثل خفن ها بگیرمش که باهم افتادیم
÷(😂) ببخشید
😂٪ مهم نیست
داشتیم میخندیدم که یه دفعه یکی از بوته ها تکون خورد، کیونگ ترسید و اومد توی بغلم
÷اون چیه؟
٪نمیدونم
بلند شدیم و کیونگ و پشتم قایم کردم که یدفعه یه خرگوش از پشت بوته اومد بیرون. هعی خدا تا میام خفن باشم منو ضایه میکنه😐
÷اخی چقدر نازه
٪ اره نازه
÷(داشت خرگوش رو ناز میکرد) بهتره برگردیم خونه
٪اره بیا بریم
ویو یونگی
وقتی اموزشم به یونجی تموم شد گفت.
*بنظرت میتونم پیشرفت کنم؟
☆اره مطمئنم
*مرسی
☆تو ماجرای تهیونگ و کیونگ و میدونی؟
*اره
☆اها خب بنظرت چجوری کیونگ و سرگرم کنیم
*می تونیم تزئینات رو تو جنگل انجام بدیم و بعد من و کیونگ تو خونه بمونیم و شما مثلا بگین میرین بیرون و منم خودمو میزنم به بی حالی تا کیونگ پیشم بمونه بعد هم شما زنگ بزنین و بگین که به تهیونگ یه گرگ حمله کرده (خدا نکنه) بعد هم منو کیونگ میایم اونجا و شما هم سوپرایزش کنین
☆افرین. حالا فهمیدم مثل خودم باهوشی
*😐پس من به بقیه نقشه رو پیام میدم
☆باش حالا بیا بریم ببینیم بقیه چکار میکنن
*باش
ویو جونگ هوان
بعد از تموم شدن کار من و جونگ کوک خسته روی مبل نشستیم. که یدفعه به گوشی جونگ کوک پیام اومد، از طرف یونجی بود و نقشه رو گفته بود. ...
(ادامه پارت بعد اینجا جا نشد😁)
٪بعله حالا ببینین چه پنکیک خوشمزه ایی درست کردم.
+البته ابمیوه ها رو هم من درست کردم
همه:(خنده)
شروع کردیم به خوردن صبحانه، یکم از ابمیوه ام خوردم.
_وایی این خیلی خوشمزس جونگ هوان(اروم)
+ممنون حالا چرا اروم میگی؟(اروم)
_چون اگه تهیونگ بفهمه حسودی میکنه(خنده اروم)
+(خنده)
داشتم کم کم باهاش صمیمی میشدم. بعد صبحانه من و هوان گفتیم
_+: ما میریم ظرف هارو میشوریم
☆اوک پس من و یونجی هم تا شما کاراتون رو میکنین میریم تا بهش چیزای بیشتری از هکری بهش یاد بدم.
٪من و کیونگ هم میریم قدم بزنیم
_اوک
با هوان رفتیم توی اشپز خونه. و جونگ هوان ظرف هارو کفی میکرد و منم میشستم. که یه دفعه هوان با دست کفیش بینیم رو کفی کرد
+(🤣) خیلی بامزه شدی
_بامزه(🤨)
+امم چیزه ببخشید
همون لحظه منم کف زدم تو صورتش
_(🤣) قیافرو
+(🤣) نخند
همون لحظه اونم دوباره کف زد تو صورتم
یکم بعد دیگه خسته شدیم. و صورتمون رو شستیم. و شروع کردیم جمع کردن اشپز خونه
ویو تهیونگ
با کیونگ رفتیم توی جنگل و داشتیم راه میرفتیم.
÷ میشه بپرسم که از چند سالگی مافیا شدین!؟
٪امم فکر کنم از نونزده سالگی چون پدر مادرامون مافیا بودن
÷اها. ماهم باید مافیا بشیم؟
٪اره . دوست نداری مافیا بشی؟
÷نه نه منظورم این نبود. اتفاقا دوست دارم
٪(لبخند) خوبه
کیونگ داشت راه میرفت که یدفعه میخواست بخوره زمین که منم فرصت پیدا کردم و اومدم مثل خفن ها بگیرمش که باهم افتادیم
÷(😂) ببخشید
😂٪ مهم نیست
داشتیم میخندیدم که یه دفعه یکی از بوته ها تکون خورد، کیونگ ترسید و اومد توی بغلم
÷اون چیه؟
٪نمیدونم
بلند شدیم و کیونگ و پشتم قایم کردم که یدفعه یه خرگوش از پشت بوته اومد بیرون. هعی خدا تا میام خفن باشم منو ضایه میکنه😐
÷اخی چقدر نازه
٪ اره نازه
÷(داشت خرگوش رو ناز میکرد) بهتره برگردیم خونه
٪اره بیا بریم
ویو یونگی
وقتی اموزشم به یونجی تموم شد گفت.
*بنظرت میتونم پیشرفت کنم؟
☆اره مطمئنم
*مرسی
☆تو ماجرای تهیونگ و کیونگ و میدونی؟
*اره
☆اها خب بنظرت چجوری کیونگ و سرگرم کنیم
*می تونیم تزئینات رو تو جنگل انجام بدیم و بعد من و کیونگ تو خونه بمونیم و شما مثلا بگین میرین بیرون و منم خودمو میزنم به بی حالی تا کیونگ پیشم بمونه بعد هم شما زنگ بزنین و بگین که به تهیونگ یه گرگ حمله کرده (خدا نکنه) بعد هم منو کیونگ میایم اونجا و شما هم سوپرایزش کنین
☆افرین. حالا فهمیدم مثل خودم باهوشی
*😐پس من به بقیه نقشه رو پیام میدم
☆باش حالا بیا بریم ببینیم بقیه چکار میکنن
*باش
ویو جونگ هوان
بعد از تموم شدن کار من و جونگ کوک خسته روی مبل نشستیم. که یدفعه به گوشی جونگ کوک پیام اومد، از طرف یونجی بود و نقشه رو گفته بود. ...
(ادامه پارت بعد اینجا جا نشد😁)
۴.۰k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.