روزی روزگاری عشق ... part ۱۱
تا بابای جانگ می رفت تا کارا بکنه تهیونگ رفت داخل اتاق و دید جانگ می چشمش بازه و داره به سرم نگاه میکنه
تهیونگ : اوه بیدار شدی ؟ * لبخند
جانگ می : اوهوم ... تو منو آوردی بیمارستان ؟
تهیونگ : آره
جانگ می : بابام کار داره بهش زنگ نزن من حالم خوبه خودم میرم بیمارستان * بی حال
تهیونگ : دیر گفتی * خنده
جانگ می : ای عوضی ... ای کاش محکم تر زده بودمت
تهیونگ : اون وقت می مردم قاتل میشدی بچه حالا کم تر صدا کن * خنده
جانگ می : زبونشون دراز می کنه *
تهیونگ : نگا خوبی بهت نیومده ... رو خوش بهت نشون میری پرو میشی ... بی لیاقت می خواستم ازت انتقام نگیرم با این کارات انتقامو که میگیرم هر روز خدا زجرتم میدم ... عذاب سوزان بچش * سرد
جانگ می : شوخی کردم عشقم
تهیونگ : چی؟ ... عشقم ؟ * متعجب
جانگ می : اهم از دهنم پرید منحرف * جدی
تهیونگ : برو گم شو لیاقتمو نداری ... تایپ مورد علاقمم نداری ... پیش دخترای رویای من تو عنشونم نیستی
جانگ می : میمردی با خاک یکسانم نمیکردی ؟
تهیونگ : برو گمشو ایش
جانگ می : گمم شدی ایش
تهیونگ : من شناسنامه داره گم نمیشم
جانگ می : چه ربطی داره؟
تهیونگ : هوفففففف اصلا راهو بلدم گم نمیشم
جانگ می : اها خب اوممم فحشام یادم نیس
تهیونگ : سرتم آسیب دیده ؟
جانگ می: نه ولی فک کنم مغزم آسیب دیده
تهیونگ : تو مگه مغزم داشتی ؟
جانگ می: معلومه * لبخند
تهیونگ : اگه مغز داشتی برا خودت دردسر نمی تراشیدی * و یکی می زنه به سر جانگ می
جانگ می : آخخ ...
تهیونگ : من برم به پرستار بگم بیاد سرمتو در بیاره رفت پرستار اورد سرمو در آورد و رفت جانگ می می خواست بلند بشه راه بره که یهو تعادلشو از دست داد و نزدیک بود با زمین یکی بشه که یکی گرفتش
...
لایک : ۱۲
کامنت : ۶
تهیونگ : اوه بیدار شدی ؟ * لبخند
جانگ می : اوهوم ... تو منو آوردی بیمارستان ؟
تهیونگ : آره
جانگ می : بابام کار داره بهش زنگ نزن من حالم خوبه خودم میرم بیمارستان * بی حال
تهیونگ : دیر گفتی * خنده
جانگ می : ای عوضی ... ای کاش محکم تر زده بودمت
تهیونگ : اون وقت می مردم قاتل میشدی بچه حالا کم تر صدا کن * خنده
جانگ می : زبونشون دراز می کنه *
تهیونگ : نگا خوبی بهت نیومده ... رو خوش بهت نشون میری پرو میشی ... بی لیاقت می خواستم ازت انتقام نگیرم با این کارات انتقامو که میگیرم هر روز خدا زجرتم میدم ... عذاب سوزان بچش * سرد
جانگ می : شوخی کردم عشقم
تهیونگ : چی؟ ... عشقم ؟ * متعجب
جانگ می : اهم از دهنم پرید منحرف * جدی
تهیونگ : برو گم شو لیاقتمو نداری ... تایپ مورد علاقمم نداری ... پیش دخترای رویای من تو عنشونم نیستی
جانگ می : میمردی با خاک یکسانم نمیکردی ؟
تهیونگ : برو گمشو ایش
جانگ می : گمم شدی ایش
تهیونگ : من شناسنامه داره گم نمیشم
جانگ می : چه ربطی داره؟
تهیونگ : هوفففففف اصلا راهو بلدم گم نمیشم
جانگ می : اها خب اوممم فحشام یادم نیس
تهیونگ : سرتم آسیب دیده ؟
جانگ می: نه ولی فک کنم مغزم آسیب دیده
تهیونگ : تو مگه مغزم داشتی ؟
جانگ می: معلومه * لبخند
تهیونگ : اگه مغز داشتی برا خودت دردسر نمی تراشیدی * و یکی می زنه به سر جانگ می
جانگ می : آخخ ...
تهیونگ : من برم به پرستار بگم بیاد سرمتو در بیاره رفت پرستار اورد سرمو در آورد و رفت جانگ می می خواست بلند بشه راه بره که یهو تعادلشو از دست داد و نزدیک بود با زمین یکی بشه که یکی گرفتش
...
لایک : ۱۲
کامنت : ۶
۸.۸k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.