زندگی ام در خطی به شیب صفر به انتها سرک می کشد
زندگی ام در خطی به شیب صفر به انتها سرک می کشد
متنفرم از حس هایی که دلیلش را هیچ وقت نفهمیدم
حس هایی که من را هر روز و هر شب به صُلّابه می کشند
فقط می دانم که دل تنگم
دلم گرفته است و دلیلی برای این دل تنگی نیست
گاهی دلت می خواهد فقط بروی
به کجا ؟ اما نمی دانی
به دوردست ها ، به نا کجا آبادها ، به جاده هایی که انتهایش را دوست نداری
دیگر جانی در بدنم نمانده است.
خسته ام
دیگر رمقی نیست
کاش می شد دل تنگی را قی کرد و بالا آورد
کاش درمانش هق هق هایت در کنجِ اتاقِ تنهایی هایت بود.
کاش درمانش دود کردن سیگارت بود.
وقتی دلت می گیرد آری انگار هیچ کس تو را
نمی فهمد.
متنفرم از حس هایی که دلیلش را هیچ وقت نفهمیدم
حس هایی که من را هر روز و هر شب به صُلّابه می کشند
فقط می دانم که دل تنگم
دلم گرفته است و دلیلی برای این دل تنگی نیست
گاهی دلت می خواهد فقط بروی
به کجا ؟ اما نمی دانی
به دوردست ها ، به نا کجا آبادها ، به جاده هایی که انتهایش را دوست نداری
دیگر جانی در بدنم نمانده است.
خسته ام
دیگر رمقی نیست
کاش می شد دل تنگی را قی کرد و بالا آورد
کاش درمانش هق هق هایت در کنجِ اتاقِ تنهایی هایت بود.
کاش درمانش دود کردن سیگارت بود.
وقتی دلت می گیرد آری انگار هیچ کس تو را
نمی فهمد.
۳۸
۲۴ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.