پارت ۵
پارت ۵
عشق طی زمان
بعد چند ساعت از خواب پاشدیم و رفتیم بیرون مامانم گفت
م. ل = اونا برو لباس بپوش برید خرید
نمیتونستم جلوی این ازدواج رو بگیرم پس گفتم
لونا = باشه
و رفتم لباس پوشیدم و اماده شدم و بعد چند دقیقه اومدم بیرون که تهیونگ دستم و گرفت و باهم رفتیم سوار ماشین شدیم و رسیدیم مرکز شهر و رفتم توی فرشگاه داشتیم لباسا رو میدیدیم که تهیونگ از یه لباس خوشش اومد و گفت
تهیونگ = اون رو امتحان کن
منم گفتم
لونا = باشه
رفتم پوشیدمش و اومدم بیرون که تهیونگ مثل مجسمه بهم نگاه میکرد صداش کردم
لونا = تهیونگ
ولی جوابی نداد و هنوز بهم زل زده بود
ویو تهیونگ
منتظر بودم تا لونا ادامه شه ولی وقته اومد زیادی خوشگل شده بود نمیتونستم چشام رو از روش بردارم یه حس خاصی تو وجود ام بود نکنه عاشق شدم؟
نظرتون؟
یه حمایتمون نشه؟
عشق طی زمان
بعد چند ساعت از خواب پاشدیم و رفتیم بیرون مامانم گفت
م. ل = اونا برو لباس بپوش برید خرید
نمیتونستم جلوی این ازدواج رو بگیرم پس گفتم
لونا = باشه
و رفتم لباس پوشیدم و اماده شدم و بعد چند دقیقه اومدم بیرون که تهیونگ دستم و گرفت و باهم رفتیم سوار ماشین شدیم و رسیدیم مرکز شهر و رفتم توی فرشگاه داشتیم لباسا رو میدیدیم که تهیونگ از یه لباس خوشش اومد و گفت
تهیونگ = اون رو امتحان کن
منم گفتم
لونا = باشه
رفتم پوشیدمش و اومدم بیرون که تهیونگ مثل مجسمه بهم نگاه میکرد صداش کردم
لونا = تهیونگ
ولی جوابی نداد و هنوز بهم زل زده بود
ویو تهیونگ
منتظر بودم تا لونا ادامه شه ولی وقته اومد زیادی خوشگل شده بود نمیتونستم چشام رو از روش بردارم یه حس خاصی تو وجود ام بود نکنه عاشق شدم؟
نظرتون؟
یه حمایتمون نشه؟
۸.۱k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.