پارت۳۸
پارت۳۸
ته : به چپم
نارا : هه سلام کوک چه خبر
کوک : سلامتی
هیا : تو همونی نیستی که چند سال پیش تولد خواهر استاد با استاد دنس رفتی
کوک : تا چرا خودمم چطور
رفتم گوشیمو برداشتم
میا : نیا هاری باختین من درست گفتم استاد اینو دوست داره
نارا : او مغز متفکر چطور فهمیدی
میا : نارا اذیت نکن خب استاد بعد از ثبت نام با هیچ کس کاری ندارن فقط بلند داد میزنی ...
ته : شما ها قرار نبود تمرین کنید " داد "
نارا : تموم شد استاد کیممم
ته : تو انقدر ور نزن برو بچسب به شوهرت
کوک : هان وقتی اومدم اوک چان می و جی سوهون رو دیدم
میا : استاد کلاس تموم شد
کوک : خب خداحافظ منم میرم خونه کار دارم
تا رسیدم دم در با هانا و جیمین مواجه شدم
جیمین : سلام تازه اومدی اینجا
کوک : بله
جیمین : تهیونگ نارا بیاین بریم مرد
ته : کی مرد
هانا : مارک
کوک : واقعا مرد
هانا : تو میشناسین
کوک : جئونم
هانا : آره مرد سلام جونگکوک
جیمین : چه خبر
کوک : هیچی خبری نیست فقط ۲ ساعتها رسیدم
ته : برو خونت برات میفرستم کجا بیای
سریع رفتم خونم و رفتم حموم هودیه مشکیمو پوشیدم و شلوار مشکیمو گوشیمو گذاشتم تو جیبم و کفشامو پوشیدم و رفتم محل مرگ مارک
دوهی : ولم کنین عزیزم " گریه "
رفتم پیش بقیه
جیا : هان چیه سورپرایز من چیه
کوک : سلام
جیا : سلام کوک
کوک : ته بیا تشخیص دهنده هیچ کدومتون تا اسممو نگفتم نتونستین تشخیص بدین
نامی : سلام
میا : منم اومدم
دوهی : چرا عزادار نیستین دخترهای هرزه توهم باید مثل برادرت میرفتی گموگور بشین
کوک : مامان بابا سلام رسوند
دوهی: تو زنده ای
کوک : آره تو فرانسه ام درس میخواندم بابا هم اونجا بود سلام رسوند
دوهی: جونگ سوک
کوک : آره
دوهی : ای کاش اون میمرد
کوک : مرد سم ریختم تو قهوش تو مدرسه ی ما عادی بود کشتن کسی
جیا : چه خفن
ریجین : سلام به همه من شی ریجینم و بخاطر مرگ دو مارک میخوام یه چیزی پخش کنم و استاد کیم و شاگردانش و هرکس تو این جمع دنسره بیان دنسشو انجام بده
جین : اشتباه شد کیم تهیونگ و پسر خانم دوهی و فرزند خوانده ی دو مارک جئون جونگکوک
ریجین : لطفا بیاین
کوک : میای با برم
آهنگ مورد نظرشو گذاشت و شروع کردیم
دوهی : حداقل یه احترام برای پدرت میزاشتی
۵ دقیقه بعد
همه : آفرین
کوک : اون پدر من نبود که بخوام براش احترام بزارم فقط یه غریبه بود
دوهی : هنوز که ازدواج نکردی مسئولیتت دست منه
که تهیونگ یه انگشتر تو دستم کرد
ته : ازدواج کرد
دوهی : احتمالا باتو
ته : آفرین درست گفتی
کوک : مطمئنی منو میخوای "آروم "
ته : اگه نمیخواستمت که تا الان ازدواج کرده بودم " آروم "
جین : نارا
نارا : بچه ها
همه : لیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیللیللیللیلیل
و خیلی ریلکس تهیونگ بلندم کرد و بردم
کوک :
🌑🌕
ته : به چپم
نارا : هه سلام کوک چه خبر
کوک : سلامتی
هیا : تو همونی نیستی که چند سال پیش تولد خواهر استاد با استاد دنس رفتی
کوک : تا چرا خودمم چطور
رفتم گوشیمو برداشتم
میا : نیا هاری باختین من درست گفتم استاد اینو دوست داره
نارا : او مغز متفکر چطور فهمیدی
میا : نارا اذیت نکن خب استاد بعد از ثبت نام با هیچ کس کاری ندارن فقط بلند داد میزنی ...
ته : شما ها قرار نبود تمرین کنید " داد "
نارا : تموم شد استاد کیممم
ته : تو انقدر ور نزن برو بچسب به شوهرت
کوک : هان وقتی اومدم اوک چان می و جی سوهون رو دیدم
میا : استاد کلاس تموم شد
کوک : خب خداحافظ منم میرم خونه کار دارم
تا رسیدم دم در با هانا و جیمین مواجه شدم
جیمین : سلام تازه اومدی اینجا
کوک : بله
جیمین : تهیونگ نارا بیاین بریم مرد
ته : کی مرد
هانا : مارک
کوک : واقعا مرد
هانا : تو میشناسین
کوک : جئونم
هانا : آره مرد سلام جونگکوک
جیمین : چه خبر
کوک : هیچی خبری نیست فقط ۲ ساعتها رسیدم
ته : برو خونت برات میفرستم کجا بیای
سریع رفتم خونم و رفتم حموم هودیه مشکیمو پوشیدم و شلوار مشکیمو گوشیمو گذاشتم تو جیبم و کفشامو پوشیدم و رفتم محل مرگ مارک
دوهی : ولم کنین عزیزم " گریه "
رفتم پیش بقیه
جیا : هان چیه سورپرایز من چیه
کوک : سلام
جیا : سلام کوک
کوک : ته بیا تشخیص دهنده هیچ کدومتون تا اسممو نگفتم نتونستین تشخیص بدین
نامی : سلام
میا : منم اومدم
دوهی : چرا عزادار نیستین دخترهای هرزه توهم باید مثل برادرت میرفتی گموگور بشین
کوک : مامان بابا سلام رسوند
دوهی: تو زنده ای
کوک : آره تو فرانسه ام درس میخواندم بابا هم اونجا بود سلام رسوند
دوهی: جونگ سوک
کوک : آره
دوهی : ای کاش اون میمرد
کوک : مرد سم ریختم تو قهوش تو مدرسه ی ما عادی بود کشتن کسی
جیا : چه خفن
ریجین : سلام به همه من شی ریجینم و بخاطر مرگ دو مارک میخوام یه چیزی پخش کنم و استاد کیم و شاگردانش و هرکس تو این جمع دنسره بیان دنسشو انجام بده
جین : اشتباه شد کیم تهیونگ و پسر خانم دوهی و فرزند خوانده ی دو مارک جئون جونگکوک
ریجین : لطفا بیاین
کوک : میای با برم
آهنگ مورد نظرشو گذاشت و شروع کردیم
دوهی : حداقل یه احترام برای پدرت میزاشتی
۵ دقیقه بعد
همه : آفرین
کوک : اون پدر من نبود که بخوام براش احترام بزارم فقط یه غریبه بود
دوهی : هنوز که ازدواج نکردی مسئولیتت دست منه
که تهیونگ یه انگشتر تو دستم کرد
ته : ازدواج کرد
دوهی : احتمالا باتو
ته : آفرین درست گفتی
کوک : مطمئنی منو میخوای "آروم "
ته : اگه نمیخواستمت که تا الان ازدواج کرده بودم " آروم "
جین : نارا
نارا : بچه ها
همه : لیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیللیللیللیلیل
و خیلی ریلکس تهیونگ بلندم کرد و بردم
کوک :
🌑🌕
۵.۳k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.