.
.
.
.
[موهای صورتیت ]پارت ۱۵
.
.
.
دامیان
.
سعی کردم درو بشکنم که شکست رفتم تو اتاق که خیلی تاریک بود که صدای ضعیف و همراه با بغض انیا رو از گوشه اتاق شنیدم
انیا:دامیان....
به سمت صدا رفتم که کم کم موهای صورتیشو دیدم گوشه دیوار نشسته بود
نشستم کنارش که دیدم داره بشدت میلرزه بازوشو گرفتم که هیچی تنش نبود افتاد تو بغلمو شدت لرزشش بیشتر شد
من:چرا اینقد میلرزی سردته؟
انیا همینجور که سرش پایین بود جواب داد
انیا:انیا فوبیای ترس از تاریکی داره
چه خنگ بودم چرا از اول نفهمیدم
بغلش کردم که اروم تر شد وقتی چشام به تاریکی عادت کرد دیدم خوشبختانه تاپ تنشه
با اینکه برق ها قطع بودو چیز زیادی نمیدیدم انیا بلد شدو دستاشو ضربه دری گذاشت رو شونه هاش
انیا:مرسی که دوباره نجاتم دادی حالا برو بیرون
من:چرا؟
انیا:چون انیا میخاد لباساشو عوض کنه
راحت تر سر جام نشستمو نگاش کردم
من: من که تورو با تاپم دیدم راحت باش
اخم بزرگی رو پیشونیش نشست و
.
.
[موهای صورتیت ]پارت ۱۵
.
.
.
دامیان
.
سعی کردم درو بشکنم که شکست رفتم تو اتاق که خیلی تاریک بود که صدای ضعیف و همراه با بغض انیا رو از گوشه اتاق شنیدم
انیا:دامیان....
به سمت صدا رفتم که کم کم موهای صورتیشو دیدم گوشه دیوار نشسته بود
نشستم کنارش که دیدم داره بشدت میلرزه بازوشو گرفتم که هیچی تنش نبود افتاد تو بغلمو شدت لرزشش بیشتر شد
من:چرا اینقد میلرزی سردته؟
انیا همینجور که سرش پایین بود جواب داد
انیا:انیا فوبیای ترس از تاریکی داره
چه خنگ بودم چرا از اول نفهمیدم
بغلش کردم که اروم تر شد وقتی چشام به تاریکی عادت کرد دیدم خوشبختانه تاپ تنشه
با اینکه برق ها قطع بودو چیز زیادی نمیدیدم انیا بلد شدو دستاشو ضربه دری گذاشت رو شونه هاش
انیا:مرسی که دوباره نجاتم دادی حالا برو بیرون
من:چرا؟
انیا:چون انیا میخاد لباساشو عوض کنه
راحت تر سر جام نشستمو نگاش کردم
من: من که تورو با تاپم دیدم راحت باش
اخم بزرگی رو پیشونیش نشست و
۷.۵k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.