MY ABORTIVE LOVE p17
لونا:بد نبود ولی به پای اینجا نمیرسید
یونا:نمیتونستی یه زنگی چیزی بزنی بفهمیم زنده ای
لونا:روم نمیشد زنگ بزنم
یونا:ولی این چند سال خیلی سخت گذشت
لونا:برا منم سخت گذشت
یه چیزی سفارش بده بخوریم یکمم حرف بزنیم بعدم بریم خوش بگذرونیم
یونا:باشه من یدونه قهوه میخورم
لونا:همین😳😳😳😳
یونا:آره چیه خو
لونا:یونا تو یه زمان با دوتا کیک کامل هم سیر نمیشدی الان میخوای با یدونه قهوه سیر شی
یونا:اون زمان با این زمان فرق داره من خیلی فرق مردم همونجوری که تو فرق کردی
لونا:حرف نزن باید کیکم بخوری
آقااا لطفا یدونه قهوه یدونه دمنوش سه تا هم کیک بیارید ممنون
یونا:چرا سه تا کیک منتظر یکی دیگه هم هستی؟؟؟
لونا:نه تو باید بخوری
یونا:گاو نیستم که بخوام دو تیکه بخورم
لونا:خانم گاو یه نگا به آینه بنداز ببین چقد لاغر شدی
یونا*سرمو انداختم پایین واقعا لاغر شده بودم تو فکر بودم که دستام توسط لونا کشیده شد
چیکار میکنی؟؟؟
لونا:درس حدس میزدم هنوز ازدواج نکردی من بهتون گفتم از همه اخر تورو میگیرن یا هم کلا نمیگیرنت همینجوری سیگل به گور میمونی
یونا*واقعیت اینکه من طلاق گرفتم دیر یا زود بر ملا میشد چه بهتر مه خودم بگم البته اگه این بغض فاکی اجازه بده میخواستم حرف بزنم که توی سینی قهوه و لیموناد رو اوردن
لونا انگار خیلی تشنش بود سریع لیمونادشو برداشت و شروع کرد و گفت:ها میگفتی
یونا:لونا من ازدواج کردم
لونا*پرید تو جلوش و سرفه ای کرد*
چی ازدواج کردی پ حلقت کو هااااا
یونا:راستیتش طلاق گرفتیم(با صدای لرزون)
حس کردم لونا خیلی شوکه شده چشاش از بس گشاد شده بود که کم مونده بود از حدقه بیرون بیاد
یونا:نمیتونستی یه زنگی چیزی بزنی بفهمیم زنده ای
لونا:روم نمیشد زنگ بزنم
یونا:ولی این چند سال خیلی سخت گذشت
لونا:برا منم سخت گذشت
یه چیزی سفارش بده بخوریم یکمم حرف بزنیم بعدم بریم خوش بگذرونیم
یونا:باشه من یدونه قهوه میخورم
لونا:همین😳😳😳😳
یونا:آره چیه خو
لونا:یونا تو یه زمان با دوتا کیک کامل هم سیر نمیشدی الان میخوای با یدونه قهوه سیر شی
یونا:اون زمان با این زمان فرق داره من خیلی فرق مردم همونجوری که تو فرق کردی
لونا:حرف نزن باید کیکم بخوری
آقااا لطفا یدونه قهوه یدونه دمنوش سه تا هم کیک بیارید ممنون
یونا:چرا سه تا کیک منتظر یکی دیگه هم هستی؟؟؟
لونا:نه تو باید بخوری
یونا:گاو نیستم که بخوام دو تیکه بخورم
لونا:خانم گاو یه نگا به آینه بنداز ببین چقد لاغر شدی
یونا*سرمو انداختم پایین واقعا لاغر شده بودم تو فکر بودم که دستام توسط لونا کشیده شد
چیکار میکنی؟؟؟
لونا:درس حدس میزدم هنوز ازدواج نکردی من بهتون گفتم از همه اخر تورو میگیرن یا هم کلا نمیگیرنت همینجوری سیگل به گور میمونی
یونا*واقعیت اینکه من طلاق گرفتم دیر یا زود بر ملا میشد چه بهتر مه خودم بگم البته اگه این بغض فاکی اجازه بده میخواستم حرف بزنم که توی سینی قهوه و لیموناد رو اوردن
لونا انگار خیلی تشنش بود سریع لیمونادشو برداشت و شروع کرد و گفت:ها میگفتی
یونا:لونا من ازدواج کردم
لونا*پرید تو جلوش و سرفه ای کرد*
چی ازدواج کردی پ حلقت کو هااااا
یونا:راستیتش طلاق گرفتیم(با صدای لرزون)
حس کردم لونا خیلی شوکه شده چشاش از بس گشاد شده بود که کم مونده بود از حدقه بیرون بیاد
۱۶.۴k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.