『𝕃𝕠𝕧𝕖 𝕞𝕖 』
『𝕃𝕠𝕧𝕖 𝕞𝕖 』
Part 17
همه به جز آنا و تهیونگ رفتن بیرون
آنا : واو یعنی تموم شد ؟
تهیونگ : اوهوم .... آها راستی آنا تو میتونی امروز بیای خونه من ؟
آنا : اااااا خوب راستش من امروز به کاری دارم ولی بعد از اینکه کارم تموم شد حتما
تهیونگ : ممنون .... ولی یه سوال چه کاریه که با گفتنش آنقدر استرس گرفتی
آنا : چ چی من نه نه
تهیونگ : مطمئن باشم
آنا : ا آره آره
تهیونگ یه لبخند رضایت کندی زد و گفت
تهیونگ : پس فعلا فرشته کوچولوی من (:
منم در جواب بهش لبخندی زدم (:
رفتم از آقای کیم سری تر مرخصی گرفتم و رفتم سر کاری که داشتم .....
(۱ ساعت بعد)
بلاخره رسیدم بیمارستان
من از بچگیم همیشه به دلایلی مختلف مریض می شدم و می رفتم بیمارستان یک بار برای سنگ کلیه با مثلاً سر درد های مداوم ولی خب ماریس نمیشه کرد ....( هه مثل من منم دقیقا همین جورین مدام باید از توی بیمارستان ها جمع ام کرد (: 😅)
هاشیرو نگهبان بیمارستان بود
اون دوست کنه و ما تا حدی صمیمی هستیم اون از ژاپن به سئول آمده تا بتونه درس بخونه و الان هم دانشجو هست و نگهبانی شغل پاره وقتشه
هاشیرو : سلامممم آنا چطوری یه چند وقت بود نیومده بودی گفتیم خدا بهت شفا داده ولی انگار باز قدمت به اینجا باز شده
آنا : نوچ نوچ نوچ ببین دنیا از من دست کشید این بیمارستان لعنتی از من دست نکشید.... هعی دنیا بدی شده
هاشیرو : 😂
رفتم داخل وقتی نوبتم شد ......
حمایت .......🥺🖤🙃
__________________________________________________
چالش این پست :بگو من یک آرمی هستم چون .......
و بزار بقشه اش رو کیبردت بنویسه😂
حتما توی کامنت بنویسید چون همه کامنت رو می خونم😉
__________________________________________________
شرط
۲تا لایک
۲تا کامنت
۲ تا فالو
Part 17
همه به جز آنا و تهیونگ رفتن بیرون
آنا : واو یعنی تموم شد ؟
تهیونگ : اوهوم .... آها راستی آنا تو میتونی امروز بیای خونه من ؟
آنا : اااااا خوب راستش من امروز به کاری دارم ولی بعد از اینکه کارم تموم شد حتما
تهیونگ : ممنون .... ولی یه سوال چه کاریه که با گفتنش آنقدر استرس گرفتی
آنا : چ چی من نه نه
تهیونگ : مطمئن باشم
آنا : ا آره آره
تهیونگ یه لبخند رضایت کندی زد و گفت
تهیونگ : پس فعلا فرشته کوچولوی من (:
منم در جواب بهش لبخندی زدم (:
رفتم از آقای کیم سری تر مرخصی گرفتم و رفتم سر کاری که داشتم .....
(۱ ساعت بعد)
بلاخره رسیدم بیمارستان
من از بچگیم همیشه به دلایلی مختلف مریض می شدم و می رفتم بیمارستان یک بار برای سنگ کلیه با مثلاً سر درد های مداوم ولی خب ماریس نمیشه کرد ....( هه مثل من منم دقیقا همین جورین مدام باید از توی بیمارستان ها جمع ام کرد (: 😅)
هاشیرو نگهبان بیمارستان بود
اون دوست کنه و ما تا حدی صمیمی هستیم اون از ژاپن به سئول آمده تا بتونه درس بخونه و الان هم دانشجو هست و نگهبانی شغل پاره وقتشه
هاشیرو : سلامممم آنا چطوری یه چند وقت بود نیومده بودی گفتیم خدا بهت شفا داده ولی انگار باز قدمت به اینجا باز شده
آنا : نوچ نوچ نوچ ببین دنیا از من دست کشید این بیمارستان لعنتی از من دست نکشید.... هعی دنیا بدی شده
هاشیرو : 😂
رفتم داخل وقتی نوبتم شد ......
حمایت .......🥺🖤🙃
__________________________________________________
چالش این پست :بگو من یک آرمی هستم چون .......
و بزار بقشه اش رو کیبردت بنویسه😂
حتما توی کامنت بنویسید چون همه کامنت رو می خونم😉
__________________________________________________
شرط
۲تا لایک
۲تا کامنت
۲ تا فالو
۵.۶k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.