عشق من p5
کوک:به پیشنهادی که امروز گفتم فکر کردی
ات:شنیدید که گفتم نه
کوک:اگه اون سخنرانی رو میخوای باید باهام بیای خب...
ات:داری منو با کارم تحدید میکنی
کوک:من تحدید نکردم
ات:چرامن خودتون نامزد دارید
کوک:نمیخوام اونو ببرم
ات:منم نمیام
کوک:فعلا حوصله ندارم باهات بحث کنم فک کن و بهم زنگ بزن خبر بده
کوک:امشب ساعت⁹ میام
ات:شرط داره
کوک:چی؟
ات:دیگه نباید جلو روم سبز شی
کوک:قبوله یه امشب رو تحمل کنی همچی بین ما تمومه
ات:اهوم
ات:چطوری بهش بگم....اوپا
جیم:هوم
ات:میخوام چیزی بهت بگم ولی قول بده عصبی نشی
جیم:چیزی شده؟
ات:راستش.....خب همین
ات:جیمین من به اون کار نیاز داریم
جیم:نه قبول نمیکنم
ات:لطفا جیمین شرط گذاشتم براش که دیگه همو نبینیم
جیم:باشه..
ات:*بغل*مرررسی...قول میدم زود برگردم
جیم:باشه...دیگه همچین چیزیو قبول نکن
ات:قول میدم...میدونی که خیلی دوست دارم
جیم:اهوم..منم دوست دارم*بوس از لب*
ایلا:اوپا من آماده ام بریم
کوک؛کجا؟
ایلا:مگه به جشنواره دعوت نشدی چطور شدم
کوک:ایلا چرت و پرت نگو حوصلتو ندارم
ایلا:چرت نمیگم دارم میگم حاضرم بریم
کوک:قرار نیست باتو برم
ایلا:پس میخوای باکی بری
کوک:اونش بتو مربوط نیست
ایلا:من...نامزدمت و قرار بامن به این جشنواره بری
کوک:من هیچ نسبتی باهات ندارم
ایلا:جئون جونگکوک یروزی همه این کارایی که سرم آوردی رو تلافی میکنم
کوک:کاره خوبی میکنی...دیرم شد دارم میرم
ات:کجاست پس...اوووف...سرده
کوک:*کتشو انداخت رو ات*دیر کردم
ات:...م.منم همی الان رسیدم
کوک:خب بریم
ات:باشه*سواره ماشین شدن*
کوک:تو منو یاده یه نفر میندازی
ات:چه باحال..دقیقا توام منو یاد یکی میندازی
کوک:رسیدیم*دستشو گرفت*
کوک:باید تظاهر کنی دوست دخترمی
ات:..باشه...امیدوارم امروز زود تموم شه
کوک:...چرا نمیخوای پیشم باشی
ات:خودت چی فکر میکنی تو نامزد داری و من دوست پسر دارم
کوک:منو ایلا هیچ نسبتی باهم نداریم چندبار باید بگم
ات؛ولی منو جیمین همو دوست داریم
ته:پسرعموی گلم...اومدی
کوک:مجبور بودم*لبخند فیک*
ته:هنوز اخلاقت همونه....معرفی نمیکنی
ات:دوس دختر کوکم خوشوقتم
ته:همچنین...خب بهتون خوش بگذره میرم به مهمونا سربزنم
ات:میگم چرا فامیلی شما باهم فرق داره
کوک:ما پسر عموهای ناتنی هستیم راستی چیزی میخوری
ات:اهوم...گشنمه
ات:چیزی برداشتم و خوردم ولی گوشه لبم کثیف شد
کوک:*با دستش پاک کرد*تمیز بخور
ات:خودم می.میتونستم انجام بدم...
ته:چند وقته باهمین
کوک:خیلی وقته میشه
ته:...*تو گوش کوک*روش مارک گذاشتی
کوک:*نگاه عصبی*
ته؛باشه بابا
کوک:ما دیگه میریم
ته:یادت رفته؟
کوک:اون عقیده
ته:برای اینکه بهش اعتماد کنیم کاری که میگیم رو انجام بده
کوک:اون دوست دخترمه هروز میبوسمش
ته:میدونی که نمیزارم تا نبوسیش از اینجا بری
ات:شنیدید که گفتم نه
کوک:اگه اون سخنرانی رو میخوای باید باهام بیای خب...
ات:داری منو با کارم تحدید میکنی
کوک:من تحدید نکردم
ات:چرامن خودتون نامزد دارید
کوک:نمیخوام اونو ببرم
ات:منم نمیام
کوک:فعلا حوصله ندارم باهات بحث کنم فک کن و بهم زنگ بزن خبر بده
کوک:امشب ساعت⁹ میام
ات:شرط داره
کوک:چی؟
ات:دیگه نباید جلو روم سبز شی
کوک:قبوله یه امشب رو تحمل کنی همچی بین ما تمومه
ات:اهوم
ات:چطوری بهش بگم....اوپا
جیم:هوم
ات:میخوام چیزی بهت بگم ولی قول بده عصبی نشی
جیم:چیزی شده؟
ات:راستش.....خب همین
ات:جیمین من به اون کار نیاز داریم
جیم:نه قبول نمیکنم
ات:لطفا جیمین شرط گذاشتم براش که دیگه همو نبینیم
جیم:باشه..
ات:*بغل*مرررسی...قول میدم زود برگردم
جیم:باشه...دیگه همچین چیزیو قبول نکن
ات:قول میدم...میدونی که خیلی دوست دارم
جیم:اهوم..منم دوست دارم*بوس از لب*
ایلا:اوپا من آماده ام بریم
کوک؛کجا؟
ایلا:مگه به جشنواره دعوت نشدی چطور شدم
کوک:ایلا چرت و پرت نگو حوصلتو ندارم
ایلا:چرت نمیگم دارم میگم حاضرم بریم
کوک:قرار نیست باتو برم
ایلا:پس میخوای باکی بری
کوک:اونش بتو مربوط نیست
ایلا:من...نامزدمت و قرار بامن به این جشنواره بری
کوک:من هیچ نسبتی باهات ندارم
ایلا:جئون جونگکوک یروزی همه این کارایی که سرم آوردی رو تلافی میکنم
کوک:کاره خوبی میکنی...دیرم شد دارم میرم
ات:کجاست پس...اوووف...سرده
کوک:*کتشو انداخت رو ات*دیر کردم
ات:...م.منم همی الان رسیدم
کوک:خب بریم
ات:باشه*سواره ماشین شدن*
کوک:تو منو یاده یه نفر میندازی
ات:چه باحال..دقیقا توام منو یاد یکی میندازی
کوک:رسیدیم*دستشو گرفت*
کوک:باید تظاهر کنی دوست دخترمی
ات:..باشه...امیدوارم امروز زود تموم شه
کوک:...چرا نمیخوای پیشم باشی
ات:خودت چی فکر میکنی تو نامزد داری و من دوست پسر دارم
کوک:منو ایلا هیچ نسبتی باهم نداریم چندبار باید بگم
ات؛ولی منو جیمین همو دوست داریم
ته:پسرعموی گلم...اومدی
کوک:مجبور بودم*لبخند فیک*
ته:هنوز اخلاقت همونه....معرفی نمیکنی
ات:دوس دختر کوکم خوشوقتم
ته:همچنین...خب بهتون خوش بگذره میرم به مهمونا سربزنم
ات:میگم چرا فامیلی شما باهم فرق داره
کوک:ما پسر عموهای ناتنی هستیم راستی چیزی میخوری
ات:اهوم...گشنمه
ات:چیزی برداشتم و خوردم ولی گوشه لبم کثیف شد
کوک:*با دستش پاک کرد*تمیز بخور
ات:خودم می.میتونستم انجام بدم...
ته:چند وقته باهمین
کوک:خیلی وقته میشه
ته:...*تو گوش کوک*روش مارک گذاشتی
کوک:*نگاه عصبی*
ته؛باشه بابا
کوک:ما دیگه میریم
ته:یادت رفته؟
کوک:اون عقیده
ته:برای اینکه بهش اعتماد کنیم کاری که میگیم رو انجام بده
کوک:اون دوست دخترمه هروز میبوسمش
ته:میدونی که نمیزارم تا نبوسیش از اینجا بری
۵.۰k
۱۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.