تک پارتی شوگا درخواستی
وقتی تولدش بود و...........
امروز تولد یونگی عه و تصمیمی گرفتی سوپرایزش کنی پس به اعضا زنگ زدی و برای شب ساحل بوسان رو رضرو کنن پس همش هل هرکی کارتو انجام میدادی تا شوگا نمفهمه اما یونگی فکرای خوبی درباره ی رفتارت نمیکرد .
یونگی ویو :
امروز ا.ت خیلی عجیب رفتار میکرد همش ازم فرار می کرد وقتی باهاش حرف میزنم یا اصلا گوش نمیده یا همش میگه اومم باشه من رفتم .
یونگی با چشمایی عصبانی کارای ا.ت رو دنبال میکرد که باصدای زنگ گوشی ا.ت حواسشون رو به تلفن ا.ت دادن
یونگی ویو :
دوباره گوشیش زنگ خورد و همش فرار می کرد داخل اتاق و حتی در رو هم میبست ولی شماره ای که از صبح خیلی بهش زنگ زده بود شماره ی نامجون بود . یعنی دوست دخترم با دوستم دارن بهم خیانت میکنن؟؟؟نه نه این امکان نداره ( رفت سمت در فالگوش وایساد )
ا.ت : آره عزیزم امشب یجوری میپیچونمش توهم بیا دیگه
یونگی در رو با شدت باز کرد و رفت داخل در رو محکم به هم کوبید قفل کرد.
ا.ت ویو:
داشتم با زن دادش یونگی حرف میزدم تا آدرسو بفرستم که شب بیان اما یونگی در رو محکم کوبید و اومد داخل گوشیو ازم گرفت و پرتش کرد رو تخت کنارم
یونگی : باکی حرف میزدی ( عربده )
ا.ت : خب ..... ام .... هیچکس ( هل کرده )
یونگی : درستت میکن
ا.ت دوباره گوشیش زنگ خورد و یونگی به طرف گوشی رفت اما ا.ت با انداختن خودش روی تخت مانع این شد که یونگی گوشیش رو ببینه
یونگی : مین ا.ت چی رو ازم پنهون میکنی
ا.ت می خواست جواب بده که چشمش به ساعت افتاد و بادیدن ساعت داد زد
ا.ت : ای وای دیر شد
یونگی با تعنه ( نمی دونم تعنه رو درست نوشتم یا نه اگه اشتباه تو کامنتا بگید )
گفت : چی دیر شد ؟ قرارت ؟
ا.ت : چاگی امقدر چرت و پرت نگو دیره حاضر شو
خلاصه که ا.ت یونگی رو مجبور کرد حاضر شه و رفتن
__________
پرش زمانی به جشن :
به محض رسیدن به ساحل همه شروع به دست زدن کردن
یونگی که حالا متوجه ی اشتباهش شد دم گوش ا.ت گفت
یونگی : ممنون و ببخشید
ا.ت محکم بغلش کرد و گفت :
ا.ت : مین یونگی عشق من تولدت مبارک
تا اینجا اومدی یه لایک بکن دستم پکید
امروز تولد یونگی عه و تصمیمی گرفتی سوپرایزش کنی پس به اعضا زنگ زدی و برای شب ساحل بوسان رو رضرو کنن پس همش هل هرکی کارتو انجام میدادی تا شوگا نمفهمه اما یونگی فکرای خوبی درباره ی رفتارت نمیکرد .
یونگی ویو :
امروز ا.ت خیلی عجیب رفتار میکرد همش ازم فرار می کرد وقتی باهاش حرف میزنم یا اصلا گوش نمیده یا همش میگه اومم باشه من رفتم .
یونگی با چشمایی عصبانی کارای ا.ت رو دنبال میکرد که باصدای زنگ گوشی ا.ت حواسشون رو به تلفن ا.ت دادن
یونگی ویو :
دوباره گوشیش زنگ خورد و همش فرار می کرد داخل اتاق و حتی در رو هم میبست ولی شماره ای که از صبح خیلی بهش زنگ زده بود شماره ی نامجون بود . یعنی دوست دخترم با دوستم دارن بهم خیانت میکنن؟؟؟نه نه این امکان نداره ( رفت سمت در فالگوش وایساد )
ا.ت : آره عزیزم امشب یجوری میپیچونمش توهم بیا دیگه
یونگی در رو با شدت باز کرد و رفت داخل در رو محکم به هم کوبید قفل کرد.
ا.ت ویو:
داشتم با زن دادش یونگی حرف میزدم تا آدرسو بفرستم که شب بیان اما یونگی در رو محکم کوبید و اومد داخل گوشیو ازم گرفت و پرتش کرد رو تخت کنارم
یونگی : باکی حرف میزدی ( عربده )
ا.ت : خب ..... ام .... هیچکس ( هل کرده )
یونگی : درستت میکن
ا.ت دوباره گوشیش زنگ خورد و یونگی به طرف گوشی رفت اما ا.ت با انداختن خودش روی تخت مانع این شد که یونگی گوشیش رو ببینه
یونگی : مین ا.ت چی رو ازم پنهون میکنی
ا.ت می خواست جواب بده که چشمش به ساعت افتاد و بادیدن ساعت داد زد
ا.ت : ای وای دیر شد
یونگی با تعنه ( نمی دونم تعنه رو درست نوشتم یا نه اگه اشتباه تو کامنتا بگید )
گفت : چی دیر شد ؟ قرارت ؟
ا.ت : چاگی امقدر چرت و پرت نگو دیره حاضر شو
خلاصه که ا.ت یونگی رو مجبور کرد حاضر شه و رفتن
__________
پرش زمانی به جشن :
به محض رسیدن به ساحل همه شروع به دست زدن کردن
یونگی که حالا متوجه ی اشتباهش شد دم گوش ا.ت گفت
یونگی : ممنون و ببخشید
ا.ت محکم بغلش کرد و گفت :
ا.ت : مین یونگی عشق من تولدت مبارک
تا اینجا اومدی یه لایک بکن دستم پکید
۲.۳k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.