پارت 10 i heat my self
بکهیون بلاخره کسی را پیدا کرده بود برای شنیدن به حرف هایش... یعنی بازم باید شروع به تظاهر سازی میکرد و چیزی نمیگفت یا اینکه بلاخره بعد از مدت ها باید لب به سخن میگفت؟! دلش انقدرررر پر بود که میتواست تا فردا بعد از ظهر یک سر صحبت کند و خسته نشود... او تصمیمش را گرفت... تصمیمی برای سخن گفتن... میخواست اون ساختمانی که دور تا دور خودش ساخته تا نشان دهد میتواند قوی باشد و به کسی نیاز ندارد را حداقل برای چند دقیقه کنار بذاره و اون نقاب به ظاهر قویشو برای مدتی بر داره... و بشه بکهیون ... همونی که گاهی وقتا به حرف زدن با کس دیگه ای نیاز داره ولی این دفعه فرق داشت... انگار کسی واقعا دوست داره در و دل های بکهیون رو بشنوه پس بکهیون هم حتما از این فرصت استفاده میکنه
بکهیون : اممم خب نمیدونم چطوری بهت بگم... درواقع نمیدونم چجوری شروعش کنم
ا.ت : نگران نباش بکهیونا از هرجاییییی که دوست داری میتونی شروعش کنی و من تمام و کمال گوش میدم
بکهیون نفسش رو با فوت به بیرون پرتاب کرد و سعی کرد از کودکیش اول صحبت کنه : ببین ا.ت ، تو تا یه جایی از زندگی من رو میدونی در واقع چیزی که من میخواستم رو میدونی اما این بار میخوام برات کامل بگم من چی بودم و الان چی شدم
ا.ت : نگران نباش بکهیونا فقط حرفتو بهم بزن پسر
بکهیون : ببین ا.ت من از وقتی شیش سالم بود فهمیدم صدای خوبی دارم و شروع کردم به اواز خوندن و پدر مادرم خیلی منو تشویق میکردن بابتش حتی منو کلاس ووکال میبردن تا بتونم خیلی چیزارو یاد بگیرم و از اون موقع رویای من خوانندگی شد
ا.ت : واوووو من صداتو از تو حموم میشنیدم بعضی وقتا و میگفتم واوو بکهیون جاش رو استیجه نه توی میدون تیر... خب پس چیشد که الان اینجا اومدی و شدی همکار من جناب بیون؟!
بکهیون : اممم خب نمیدونم چطوری بهت بگم... درواقع نمیدونم چجوری شروعش کنم
ا.ت : نگران نباش بکهیونا از هرجاییییی که دوست داری میتونی شروعش کنی و من تمام و کمال گوش میدم
بکهیون نفسش رو با فوت به بیرون پرتاب کرد و سعی کرد از کودکیش اول صحبت کنه : ببین ا.ت ، تو تا یه جایی از زندگی من رو میدونی در واقع چیزی که من میخواستم رو میدونی اما این بار میخوام برات کامل بگم من چی بودم و الان چی شدم
ا.ت : نگران نباش بکهیونا فقط حرفتو بهم بزن پسر
بکهیون : ببین ا.ت من از وقتی شیش سالم بود فهمیدم صدای خوبی دارم و شروع کردم به اواز خوندن و پدر مادرم خیلی منو تشویق میکردن بابتش حتی منو کلاس ووکال میبردن تا بتونم خیلی چیزارو یاد بگیرم و از اون موقع رویای من خوانندگی شد
ا.ت : واوووو من صداتو از تو حموم میشنیدم بعضی وقتا و میگفتم واوو بکهیون جاش رو استیجه نه توی میدون تیر... خب پس چیشد که الان اینجا اومدی و شدی همکار من جناب بیون؟!
۴.۳k
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.