«مرد من ؟
«مرد من ؟
داری گریه میکنی ؟
چرا ؟»
«یادته اولین بار همدیگه رو اینجا دیدیم؟»
«آره»
«قبل از تو اینجا خونه ی من بود
اشک های من اینجا ریخته میشد
فریاد های من اینجا بلند میشد
درد های من اینجا بازگو میشد
صدای من اینجا شنیده میشد
ولی میان همه ی این رنج ها تو اومدی
میان گریه و زاری های من
و اولین قدمی که برداشتی در آغوش گرفتن من بود بدون اینکه حتی ذره ای شناخت از من داشته باشی»
«من فقط یه پسر بچه دیدم
به دنبال عروسکی بود
که وجود نداشت
از نداشتن اون گریه نمیکرد
از بیهوده بودن تلاشش گریه میکرد
از اینکه حقیقت رو میدونست
از اینکه نمیتونست اعتراضی کنه»
«ولی من پیداش کردم!»
«جدی؟
کی هست حالا ؟»
«داری اذیتم میکنی ؟»
«خب دوست دارم از زبون تو بشنوم »
«همین خانومی که اعصاب برای من نذاشته»
«آخه عصبانی شدنت هم جذابه »
«دوست دارم عروسک »
«منم دوست دارم پسر کوچولو»
داری گریه میکنی ؟
چرا ؟»
«یادته اولین بار همدیگه رو اینجا دیدیم؟»
«آره»
«قبل از تو اینجا خونه ی من بود
اشک های من اینجا ریخته میشد
فریاد های من اینجا بلند میشد
درد های من اینجا بازگو میشد
صدای من اینجا شنیده میشد
ولی میان همه ی این رنج ها تو اومدی
میان گریه و زاری های من
و اولین قدمی که برداشتی در آغوش گرفتن من بود بدون اینکه حتی ذره ای شناخت از من داشته باشی»
«من فقط یه پسر بچه دیدم
به دنبال عروسکی بود
که وجود نداشت
از نداشتن اون گریه نمیکرد
از بیهوده بودن تلاشش گریه میکرد
از اینکه حقیقت رو میدونست
از اینکه نمیتونست اعتراضی کنه»
«ولی من پیداش کردم!»
«جدی؟
کی هست حالا ؟»
«داری اذیتم میکنی ؟»
«خب دوست دارم از زبون تو بشنوم »
«همین خانومی که اعصاب برای من نذاشته»
«آخه عصبانی شدنت هم جذابه »
«دوست دارم عروسک »
«منم دوست دارم پسر کوچولو»
۲۶۱
۱۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.