وقتی پسر خاله ات بود و...
P:16
همچنان مشغول بوسیدنش بود که ا.ت نفس کم اورد و لباشون با صدا از هم جدا شد
کوک:عاشقتم -کنار گوشش خمار میگه
ا.ت:م.. منم همینطور
کوک:-اروم بدنش رو از بالا تا پایین لمس میکنه تا به رون لختش میرسه و اونارو فشار میده
_پاهات خیلی قشنگه مخصوصا وقتی دور گردن من باشن -پوزخند
ا.ت:-صورتش سرخ میشه-
کوک:خجالت؟؟ کیوت
ا.ت:عهه من کیوت نیستم بزار کارامو اینجام بدم الان ته میرسه
کوک:-اسپنک محکمی به باسن ا.ت زد و اشپزخونه رفت بیرون
ا.ت:عاحح..بیشعور
ا.ت ویو:
همه چیو خورد کردم اماده کردم و وسایل رو روی خمیر پیتزا ریختم گذاشتم تو فر
از اشپزخونه اومدم بیرون دیدم کوک رو مبل نشسته رفتم رو پاهاش نشستم که با دستش کمرم رو گرفت و سرش رو به گوشم نزدیک کرد
کوک:چی میخوای پرنسس؟؟
ا.ت:هیچی.-اروم لبای کوک و میبوسه و سریع جدا میشه
کوک:تند تند همه جای صورت ا.ت رو میبوسه
ا.ت:-خنده-
کوک:خیلی دوست دارم پرنسس من
ا.ت:منم همینطور. کوکی....
کوک:جانم؟؟
ا.ت:میگم که تو میخوای با من ازدواج کنی؟؟
کوک:معلومهه که اره. تهیونگ که جواب مثبت داد مامانت هم حتما میگه اره قول میدم تا دو هفته دیگه عروسی بگیریم
ا.ت:دو هفته؟؟
کوک:ارهه
ا.ت:-سعی میکنه ذوقشو پنهان کنه-
میدونی خیلی خجالت میکشم نمیدونم چرا اون شب اونکارو انجام دادم
کوک:کدوم کار؟ -پوزخند
ا.ت:عه اذیت نکنن
کوک:ببین....
تهیونگ زنگ درو زد
ا.ت:بعدا صحبت میکنیم وایسا برم درو باز کنم. به سمت درد رفتم و بازش کردم.
_داداشیی اومدی؟؟ وای مرسی
تهیونگ سس رو روی اپن گذاشت
تهیونگ:خب من نبودم چکار کردی مستر جئون؟؟
کوک:هیچی داشتم تلویزیون میدیدم
ا.ت:بچه ها غذا اماده استت بیاید...
پارت بعد:70 لایک
همچنان مشغول بوسیدنش بود که ا.ت نفس کم اورد و لباشون با صدا از هم جدا شد
کوک:عاشقتم -کنار گوشش خمار میگه
ا.ت:م.. منم همینطور
کوک:-اروم بدنش رو از بالا تا پایین لمس میکنه تا به رون لختش میرسه و اونارو فشار میده
_پاهات خیلی قشنگه مخصوصا وقتی دور گردن من باشن -پوزخند
ا.ت:-صورتش سرخ میشه-
کوک:خجالت؟؟ کیوت
ا.ت:عهه من کیوت نیستم بزار کارامو اینجام بدم الان ته میرسه
کوک:-اسپنک محکمی به باسن ا.ت زد و اشپزخونه رفت بیرون
ا.ت:عاحح..بیشعور
ا.ت ویو:
همه چیو خورد کردم اماده کردم و وسایل رو روی خمیر پیتزا ریختم گذاشتم تو فر
از اشپزخونه اومدم بیرون دیدم کوک رو مبل نشسته رفتم رو پاهاش نشستم که با دستش کمرم رو گرفت و سرش رو به گوشم نزدیک کرد
کوک:چی میخوای پرنسس؟؟
ا.ت:هیچی.-اروم لبای کوک و میبوسه و سریع جدا میشه
کوک:تند تند همه جای صورت ا.ت رو میبوسه
ا.ت:-خنده-
کوک:خیلی دوست دارم پرنسس من
ا.ت:منم همینطور. کوکی....
کوک:جانم؟؟
ا.ت:میگم که تو میخوای با من ازدواج کنی؟؟
کوک:معلومهه که اره. تهیونگ که جواب مثبت داد مامانت هم حتما میگه اره قول میدم تا دو هفته دیگه عروسی بگیریم
ا.ت:دو هفته؟؟
کوک:ارهه
ا.ت:-سعی میکنه ذوقشو پنهان کنه-
میدونی خیلی خجالت میکشم نمیدونم چرا اون شب اونکارو انجام دادم
کوک:کدوم کار؟ -پوزخند
ا.ت:عه اذیت نکنن
کوک:ببین....
تهیونگ زنگ درو زد
ا.ت:بعدا صحبت میکنیم وایسا برم درو باز کنم. به سمت درد رفتم و بازش کردم.
_داداشیی اومدی؟؟ وای مرسی
تهیونگ سس رو روی اپن گذاشت
تهیونگ:خب من نبودم چکار کردی مستر جئون؟؟
کوک:هیچی داشتم تلویزیون میدیدم
ا.ت:بچه ها غذا اماده استت بیاید...
پارت بعد:70 لایک
۲۲.۵k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.