حموم رفتن دهه شصتيا
حموم رفتن دهه شصتيا
اولش ميرفتيم تو حمومي كه نه آب سردش معلوم بود نه گرمش يهو آب ميشد ٢٠ درجه زير صفر يه وقتا هم ٦٠ درجه بالا صفر
بعد مادر گرامي با شامپوي پاوه چنان ميوفتاد رو سرمون به طوري كه تموم سلولهاي مغزمون نيم متر جابجا ميشد هر چقدر جيغ و داد ميزديم انگار نه انگار
بدترين مرحله وقتي با كيسه سفت وضخيم با روشور ميفتاد به جونمون
خدا شاهده دو لايه از پوستمون كنده ميشد مامانمون فكر ميكرد چركه بيشتر ادامه ميداد
بماند كه اون وسطا يه كتكي هم ميخورديم
وقتي حموم تموم ميشد كلي لباس تنمون ميكردن يه يقه اسكي هم روش
بعدش از شدت درد و خستگي خوابمون ميبرد همه ميگفتن آخي چه راحت خوابيده
اولش ميرفتيم تو حمومي كه نه آب سردش معلوم بود نه گرمش يهو آب ميشد ٢٠ درجه زير صفر يه وقتا هم ٦٠ درجه بالا صفر
بعد مادر گرامي با شامپوي پاوه چنان ميوفتاد رو سرمون به طوري كه تموم سلولهاي مغزمون نيم متر جابجا ميشد هر چقدر جيغ و داد ميزديم انگار نه انگار
بدترين مرحله وقتي با كيسه سفت وضخيم با روشور ميفتاد به جونمون
خدا شاهده دو لايه از پوستمون كنده ميشد مامانمون فكر ميكرد چركه بيشتر ادامه ميداد
بماند كه اون وسطا يه كتكي هم ميخورديم
وقتي حموم تموم ميشد كلي لباس تنمون ميكردن يه يقه اسكي هم روش
بعدش از شدت درد و خستگي خوابمون ميبرد همه ميگفتن آخي چه راحت خوابيده
۶۷۶
۰۶ خرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.