عشق سخت

پارت ۶
چند روز بعد
ا/ت ویو
امروز اخر هفته هست و قراره برم دوباره اعضا رو ببینم قرار بود جیمین بیاد دنبالم باهم بریم میگم خودم میام میگه تصادف میکنی بخاطر گفت خودم میام میبرمت
جیمین اومد خونم من لباس پوشیده بودم و آماده بودن (اسلاید دو) همون لحظه جیمین شروع کرد سرم غر زدن
جیمین: ا/ت این چیه پوشیدی آخه این لباس رسمیه مگه میخوای بری مهمونی
ا/ت: جیمین قراره اعضا رو ببینم باید لباس رسمی بپوشم که جذاب بنظر بیام
جیمین: لازم نکرده مگه میخوای مخ بزنی
ا/ت: آره
جیمین اومد جلو و اومد نزدیک گوشم
جیمین: میخوای مخ کی رو بزنی میخوای کمکت کنم
هلش دادم اونور
ا/ت: این چه کاری هست میکنی قبلا گیر میدادی نزدیک پسرا نشم الان میخوای کمکم کنی مخ بزنم برو اینقدر زر نزن بدو بدو بریم
جیمین: راستی لباس اضافه برداشتی آخه باید شب اونجا بمونی
ا/ت: ای وای یادم رفت
دویدم سمت اتاق یه لباس خوشگل و بامزه ولی راحت (اسلاید سه) و وسایل مورد نیاز دیگم رو که برایموندن نیاز داشتم رو برداشتم و رفتم سمت جیمین
ا/ت: آمادم بریم
جیمین: چی برداشتی نکنه شب هم میخوای با لباس رسمی بخوابی
ا/ت: آنچنان رسمی نیست ولی خوشگله میخوام در هر شرایطی خوب بنظر بیام
جیمین: اوف اصلا هر کاری میخوای بکن خری دیگه *کلافه
ا/ت: هی من خر نیستم خودتی*عصبی
جیمین:*خنده* باشه حالا بریم
ا/ت: باشه بریم
راه افتادیم....

ادامه توی پارت بعد....