وقتی فرشته ای عاشق شد🤍⛓
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
به محض اینکه جین در رو باز کرد تهیونگ و نامجون وارد خونه شدن..
تهیونگ با دیدن لونا که روی تخت نشسته سریع به سمتش رفت
و بغلش کرد:)...
تهیونگ:خوشحالم سالمی:)
لونا فقط لبخند زد نمیدونست چی بگه این تهیونگ بود که همیشه حمایتش میکرد و کنارش بود ، هیچجوره نمیتونست اینو جبران کنه:)...
بعد از اینکه تهیونگ و لونا از بغل هم بیرون اومدن
همه توی آشپزخونه ی جین جمع شدن تا عصرونه ای که درست کرده بخورن..
تهیونگ:لونا..تصمیم با خودته میخوای دوباره بریم سئول و توی مدرسه قبلیت بزاریم؟من هر ماه بهت سر میزنم:)
لونا:نه..راستش دلم برای جیمین تنگ شده میخوام دوباره ببینمش میشه بگید بیاد بوسان؟ولی الان نمیتونم جونگکوکی
رو ببینم:)
نامجون:اوه..درک میکنم حتما به جیمین خبر میدیم.
تهیونگ:فعلا باید بریم خونه ی خودتو نشونت بدیم بریم؟
لونا:بریم
بعد از اینکه از جین خدافظی کردن از اونجا خارج شدن و ب سمت خونه ای که لونا قرار بود توش زندگی کنه حرکت کردن..
وارد خونه که شدن لونا با ذوق اطراف خونه رو نگاه کرد(اسلاید2و3)
لونا:اینجا خیلییی قشنگه:)
تهیونگ:آره..لونا جیمین فردا میاد اینجا ما دیگه میریم متاسفم اگه بعد از اینکه بالهاتو گرفتن ناپدید بشم شک میکنن
لونا:اوه نه اشکال نداره برید
و بعد از چند دیقه لونا توی خونه تنها موند:)
شهرستان بودم به خاطر همین نشد بزارم شرمندههه:)
از این به بعد هر روز میزارم تا تموم شه
فیک بعدیم قراره یکمم سد باشه
نمیدونم از جونگکوک بنویسمش یا جیمین یا یونگی
هر کدوم دوست دارید بگید
کیم.ایسومی
به محض اینکه جین در رو باز کرد تهیونگ و نامجون وارد خونه شدن..
تهیونگ با دیدن لونا که روی تخت نشسته سریع به سمتش رفت
و بغلش کرد:)...
تهیونگ:خوشحالم سالمی:)
لونا فقط لبخند زد نمیدونست چی بگه این تهیونگ بود که همیشه حمایتش میکرد و کنارش بود ، هیچجوره نمیتونست اینو جبران کنه:)...
بعد از اینکه تهیونگ و لونا از بغل هم بیرون اومدن
همه توی آشپزخونه ی جین جمع شدن تا عصرونه ای که درست کرده بخورن..
تهیونگ:لونا..تصمیم با خودته میخوای دوباره بریم سئول و توی مدرسه قبلیت بزاریم؟من هر ماه بهت سر میزنم:)
لونا:نه..راستش دلم برای جیمین تنگ شده میخوام دوباره ببینمش میشه بگید بیاد بوسان؟ولی الان نمیتونم جونگکوکی
رو ببینم:)
نامجون:اوه..درک میکنم حتما به جیمین خبر میدیم.
تهیونگ:فعلا باید بریم خونه ی خودتو نشونت بدیم بریم؟
لونا:بریم
بعد از اینکه از جین خدافظی کردن از اونجا خارج شدن و ب سمت خونه ای که لونا قرار بود توش زندگی کنه حرکت کردن..
وارد خونه که شدن لونا با ذوق اطراف خونه رو نگاه کرد(اسلاید2و3)
لونا:اینجا خیلییی قشنگه:)
تهیونگ:آره..لونا جیمین فردا میاد اینجا ما دیگه میریم متاسفم اگه بعد از اینکه بالهاتو گرفتن ناپدید بشم شک میکنن
لونا:اوه نه اشکال نداره برید
و بعد از چند دیقه لونا توی خونه تنها موند:)
شهرستان بودم به خاطر همین نشد بزارم شرمندههه:)
از این به بعد هر روز میزارم تا تموم شه
فیک بعدیم قراره یکمم سد باشه
نمیدونم از جونگکوک بنویسمش یا جیمین یا یونگی
هر کدوم دوست دارید بگید
کیم.ایسومی
۵.۸k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.