🖤پادشاه من🖤 پارت ۷۱
ا.ت: گراز برای چی جفتک میندازی😮💨( خواب آلودگی )
کوک: آهای هنوزم خدمتکاریا درست صحبت کن 😕
از زبان ا.ت:
یه جفتک بهش انداختم از تخت پرت شد پایین بعدش اومد منو هل داد من داشتم میوفتادم که یقشو گرفتم . افتاده بود روم از خجالت قرمز شدم که گفت:
کوک: که من گرازم 😏
ا.ت: در اون که شکی نیس 😌
کوک: خیلی پر رویی 😑
ا.ت: همی.....( کوک بوسیدش) ( من بعضی از فیکا رو خوندم زمانی که یکی از اعضا ا.ت رو بوسیدش لباش طعم خامه میده مگه لب طعم داره این کصشرا چیه تحویل مردم میدین😐)
بعد از......:
ا.ت: تو چیکار کردی😳
کوک: همون کاریو که دلم خواست 😏
ا.ت: زود از روم بلند شو 🙁
کوک از روم بلند شو، اون الان منو بوسید ولی من امشب نمیتونم اینجا بخوابم . خواستم برم بیرون که جونگکوک دستمو گرفتو منو چسبوند به دیوار و گفت:
کوک: کجا به سلامتی 🤨
ا.ت: بی، بیرون😳
کوک: لازم نکرده در اتاق خدمتکارا رو آجوما قفل کرده 😒
ا.ت : و، ولی
کوک: چیه برای اینکه من بوسیدمت خجالت میکشی 😏
ا.ت : به هر حال، پس من رو کاناپه میخوابم😒
کوک: ا.ت
ا.ت : بله
کوک: من دوست دارم
ا.ت: جانم؟ 😐
کوک: من دوست دارم
ا.ت: بهتره من بخوابم یهو غذیه به جاهای باریک کشیده میشه یا مغز من ارور میده.....
رفتم خوابیدم کوک هم حرفی نزد از یه طرف خوشحالم از یه طرف ناراحت خب منم واقعا یه حسی نسبت بهش دارم و خوشحالم که یه طرف نبوده اما میترسم اگه بهش اعتماد کنم مثل اون روز ولم کنه ، بیخیال فردا دربارش فکر میکنم..........
فلش بک فردا صبح:
از زبان ا.ت:
بلند شدم کسی تو اتاق نبود حتما کوکی رفته، وای دیشب، همین مونده از خجالت قرمز بشم. اتاقو مرتب کردم رفتم بیرون همه جوری نگام میکردن انگار آدم دیدن البته که همشون حیوونن شاخ در آوردن یه انسان از محدودشون رد میشه. رفتم زمینو تی بکشم دیدم باز همون ۳ تا جنده اومدن که یکیشون دستمال کثیفو رو سرم انداختو گفت:
خدمتکار: بچه ها دستمال جاش تو سطل زباله هست دیگه🤣
من دیگه از این کاراشون خسته شدم پاشدم دستمالو انداختم وسط صورتش و گفتم:
ا.ت : دختره ی جنده گاییدم ننه باباتو فک کردی هیچی نمیگم جراتشو ندارم پارت کنم🤬( دادی که کل عمارت برداشت حتی بادیگاردا هم شنیدن)
دختره: ببینید به کی میگه جنده( به خدمتکارایی که جمع شدن میگه) من جنده هستم یا تو معلومه دیگه مثلا تو دیشب تو اتاق ارباب چیکار داشتی جنده خانوم فک کردی خبر ندارم اربابو تحریک میکنی یا مستش میکنی که تبدیل به یه همچین جنده ی دو هزاری ای بشی
ا.ت: ( درحال آستین بالا زدن) دیگه باید سرتو از تو کون دیگران بکشم بیرون تا یه وقت خفه نشی(حمله به سمت موهای دختره )
موهاشو گرفتم دور دستم پیچ دادم و تا میخورد زدمش خدمتکارا سعی میکردن جدامون کنن...........
کوک: آهای هنوزم خدمتکاریا درست صحبت کن 😕
از زبان ا.ت:
یه جفتک بهش انداختم از تخت پرت شد پایین بعدش اومد منو هل داد من داشتم میوفتادم که یقشو گرفتم . افتاده بود روم از خجالت قرمز شدم که گفت:
کوک: که من گرازم 😏
ا.ت: در اون که شکی نیس 😌
کوک: خیلی پر رویی 😑
ا.ت: همی.....( کوک بوسیدش) ( من بعضی از فیکا رو خوندم زمانی که یکی از اعضا ا.ت رو بوسیدش لباش طعم خامه میده مگه لب طعم داره این کصشرا چیه تحویل مردم میدین😐)
بعد از......:
ا.ت: تو چیکار کردی😳
کوک: همون کاریو که دلم خواست 😏
ا.ت: زود از روم بلند شو 🙁
کوک از روم بلند شو، اون الان منو بوسید ولی من امشب نمیتونم اینجا بخوابم . خواستم برم بیرون که جونگکوک دستمو گرفتو منو چسبوند به دیوار و گفت:
کوک: کجا به سلامتی 🤨
ا.ت: بی، بیرون😳
کوک: لازم نکرده در اتاق خدمتکارا رو آجوما قفل کرده 😒
ا.ت : و، ولی
کوک: چیه برای اینکه من بوسیدمت خجالت میکشی 😏
ا.ت : به هر حال، پس من رو کاناپه میخوابم😒
کوک: ا.ت
ا.ت : بله
کوک: من دوست دارم
ا.ت: جانم؟ 😐
کوک: من دوست دارم
ا.ت: بهتره من بخوابم یهو غذیه به جاهای باریک کشیده میشه یا مغز من ارور میده.....
رفتم خوابیدم کوک هم حرفی نزد از یه طرف خوشحالم از یه طرف ناراحت خب منم واقعا یه حسی نسبت بهش دارم و خوشحالم که یه طرف نبوده اما میترسم اگه بهش اعتماد کنم مثل اون روز ولم کنه ، بیخیال فردا دربارش فکر میکنم..........
فلش بک فردا صبح:
از زبان ا.ت:
بلند شدم کسی تو اتاق نبود حتما کوکی رفته، وای دیشب، همین مونده از خجالت قرمز بشم. اتاقو مرتب کردم رفتم بیرون همه جوری نگام میکردن انگار آدم دیدن البته که همشون حیوونن شاخ در آوردن یه انسان از محدودشون رد میشه. رفتم زمینو تی بکشم دیدم باز همون ۳ تا جنده اومدن که یکیشون دستمال کثیفو رو سرم انداختو گفت:
خدمتکار: بچه ها دستمال جاش تو سطل زباله هست دیگه🤣
من دیگه از این کاراشون خسته شدم پاشدم دستمالو انداختم وسط صورتش و گفتم:
ا.ت : دختره ی جنده گاییدم ننه باباتو فک کردی هیچی نمیگم جراتشو ندارم پارت کنم🤬( دادی که کل عمارت برداشت حتی بادیگاردا هم شنیدن)
دختره: ببینید به کی میگه جنده( به خدمتکارایی که جمع شدن میگه) من جنده هستم یا تو معلومه دیگه مثلا تو دیشب تو اتاق ارباب چیکار داشتی جنده خانوم فک کردی خبر ندارم اربابو تحریک میکنی یا مستش میکنی که تبدیل به یه همچین جنده ی دو هزاری ای بشی
ا.ت: ( درحال آستین بالا زدن) دیگه باید سرتو از تو کون دیگران بکشم بیرون تا یه وقت خفه نشی(حمله به سمت موهای دختره )
موهاشو گرفتم دور دستم پیچ دادم و تا میخورد زدمش خدمتکارا سعی میکردن جدامون کنن...........
۸.۴k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.