وقتی تو مهندسی اون مافیاpart:3
۱۰سال پیش: سعید:بیا عکس بگیریم ا/ت
ا/ت:نوچ
و تو ساحل کشیدمش ا/ت رو
سعید:بدو ژست بگیر و دوتامون علامت قلب گرفتیم
سعید:قول بده نگش داریم
ا/ت:باشه
و صورتشو بوسیدم
وایسا یعنی این ا/ت که مامان باباشو کشت وای چرا بیهوش کردمش براید استایل بغلش کردم و بردمش تو ماشین و رسیدم به عمارت دوباره بغلش کردم و بردمش زنگ زدم به ممد
سعید:داداش این ا/ت
ممد: هااااا ا/ت
سعید:الان ا/ت من بیهوش کردممم(با گریه)
ممد:الان با شایان میام اونجا
ویو ا/ت:
از خواب بلند شدم و دیدم تو اتاق دارکم من کجا بودم و دیدم یکی یا غذا مورد علاقه ام آمد تو سعید بود:)
سعید:سلام
غذا رو گذاشت رو میز و پریدم بغلش
ا/ت:کجا بودی دلم برات تنگ شده بود
سعید:منمممم خوشحالم پیدات کردم خب اوردمت اینجا که
ا/ت:اون عکسههه
ده سال پیش
ا/ت:کجای سعید سعیددد
سعید:اومدم
ا/ت:این چیه
سعید:آیا با من ازدواج میکنی
ا/ت:اره عشقم بغلش کردم
سعید از این به بعد تو مال منی
سعید:یادش بخیر چه روزای بود
ا/ت:دیونه بچگیمونم خیلی خوب بود دلم براش تنگ شده
با این حرف قلب سعید از جاش در اومد
سعید: بهتره برسونمت خونتون
ا/ت : اوکی میخوای فردا همو ببینم
سعبد:چرا که نه
ا/ت:فردا ساعت هشت بار onton
سعید منو رسوند خونه و رفتم خونه
عررررر چرا موهاش خوشکل شده بود عرررر چرا انقدر صورتش عررر (من وقتی کراش جدید پیدا میکنم)با فکر اون خوابم برد
ا/ت:نوچ
و تو ساحل کشیدمش ا/ت رو
سعید:بدو ژست بگیر و دوتامون علامت قلب گرفتیم
سعید:قول بده نگش داریم
ا/ت:باشه
و صورتشو بوسیدم
وایسا یعنی این ا/ت که مامان باباشو کشت وای چرا بیهوش کردمش براید استایل بغلش کردم و بردمش تو ماشین و رسیدم به عمارت دوباره بغلش کردم و بردمش زنگ زدم به ممد
سعید:داداش این ا/ت
ممد: هااااا ا/ت
سعید:الان ا/ت من بیهوش کردممم(با گریه)
ممد:الان با شایان میام اونجا
ویو ا/ت:
از خواب بلند شدم و دیدم تو اتاق دارکم من کجا بودم و دیدم یکی یا غذا مورد علاقه ام آمد تو سعید بود:)
سعید:سلام
غذا رو گذاشت رو میز و پریدم بغلش
ا/ت:کجا بودی دلم برات تنگ شده بود
سعید:منمممم خوشحالم پیدات کردم خب اوردمت اینجا که
ا/ت:اون عکسههه
ده سال پیش
ا/ت:کجای سعید سعیددد
سعید:اومدم
ا/ت:این چیه
سعید:آیا با من ازدواج میکنی
ا/ت:اره عشقم بغلش کردم
سعید از این به بعد تو مال منی
سعید:یادش بخیر چه روزای بود
ا/ت:دیونه بچگیمونم خیلی خوب بود دلم براش تنگ شده
با این حرف قلب سعید از جاش در اومد
سعید: بهتره برسونمت خونتون
ا/ت : اوکی میخوای فردا همو ببینم
سعبد:چرا که نه
ا/ت:فردا ساعت هشت بار onton
سعید منو رسوند خونه و رفتم خونه
عررررر چرا موهاش خوشکل شده بود عرررر چرا انقدر صورتش عررر (من وقتی کراش جدید پیدا میکنم)با فکر اون خوابم برد
۴.۳k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.