فیک تهکوک 💜
فیک تهکوک 💜
فیک تهکوک 💜
پارت 12 اخر
جونگ کوک با علامت+
تهیونگ با علامت -
گرگان گیر؛
پدر تهیونگ&
مادر یتیم خونه#
پدر کوک »
دکتر(
از کودکی باهم بودیم تا یک روز...
5 دقیقه بعد
رفتم سمت قصر پدر جونگ کوک که دیدم چند نگهبان اون
جا بودن نمیدونستم چکار کنم که ی اسب دیدم اون رو ول
کردم که دیدم نگهبان ها رفتن دنبالش و وارد قصر شدم
که دیدم پدر من و کوک در حال جنگ کردن بودن که ناگهان پدرم رفت کوک رو آورد
&ببین اگه ی تیر بزنی این تیر رو میکنم تو کله پسرت
»ص.... صبر کن ببینم اون پسر کنه
-هی پدر این کار رو نکن
بعد دیدم پدرم کوک رو ول کرد و تفنگ رو به طرف من گرفت
&پس این جا بودی و همه ی حرف هامونو شنیدی درسته اره
بعد تیر رو به من پرتاب کرد
از کودکی باهم بودیم تا این کوک خودشو فدای من کرد🥺😭
-نههههههههههههههه
+ت.... تهیونگ ببخشید اگه کاری باهات کردم
-ن.... نه تو دوست خوبی برای من بودی😭😭😭😭
لطفاً نمیر زود میبرمت بیمارستان
چند ساعت بعد
( متاسفانه دوستتون رو از دست دادید
وقتی اون حرف رو زد قبلم ی لحظه وایساد اون شب تو اصلا خواب نبرد و رو تخت کوک که بوی تنش رو میداد گریه کردم
۵سال بعد
+سلام ته ته جون
-ببخشید شما؟
+منم کوک
-چی دروغ نگو کوک ۵ سال پیش مرد
+یعنی باور نمیکنی
-صبر کن ببینم ........ کوککککککک خودتی🥺😭
کوکککککککککک بغلش کرد
+ ا ا خفه شدم
و پایان...
💜💜💜
فیک تهکوک 💜
پارت 12 اخر
جونگ کوک با علامت+
تهیونگ با علامت -
گرگان گیر؛
پدر تهیونگ&
مادر یتیم خونه#
پدر کوک »
دکتر(
از کودکی باهم بودیم تا یک روز...
5 دقیقه بعد
رفتم سمت قصر پدر جونگ کوک که دیدم چند نگهبان اون
جا بودن نمیدونستم چکار کنم که ی اسب دیدم اون رو ول
کردم که دیدم نگهبان ها رفتن دنبالش و وارد قصر شدم
که دیدم پدر من و کوک در حال جنگ کردن بودن که ناگهان پدرم رفت کوک رو آورد
&ببین اگه ی تیر بزنی این تیر رو میکنم تو کله پسرت
»ص.... صبر کن ببینم اون پسر کنه
-هی پدر این کار رو نکن
بعد دیدم پدرم کوک رو ول کرد و تفنگ رو به طرف من گرفت
&پس این جا بودی و همه ی حرف هامونو شنیدی درسته اره
بعد تیر رو به من پرتاب کرد
از کودکی باهم بودیم تا این کوک خودشو فدای من کرد🥺😭
-نههههههههههههههه
+ت.... تهیونگ ببخشید اگه کاری باهات کردم
-ن.... نه تو دوست خوبی برای من بودی😭😭😭😭
لطفاً نمیر زود میبرمت بیمارستان
چند ساعت بعد
( متاسفانه دوستتون رو از دست دادید
وقتی اون حرف رو زد قبلم ی لحظه وایساد اون شب تو اصلا خواب نبرد و رو تخت کوک که بوی تنش رو میداد گریه کردم
۵سال بعد
+سلام ته ته جون
-ببخشید شما؟
+منم کوک
-چی دروغ نگو کوک ۵ سال پیش مرد
+یعنی باور نمیکنی
-صبر کن ببینم ........ کوککککککک خودتی🥺😭
کوکککککککککک بغلش کرد
+ ا ا خفه شدم
و پایان...
💜💜💜
۸.۱k
۱۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.