فیک جانگ کوک(نفرت نمی گذارد عاشق باشم)پارت۱*

تو اسمت سوهو هست .۲۲ سالته.۳ ساله که زن کوک هستی.و حتی حاظری براش بمیری.کوک خیلی پولدارم هست
از زبان سوهو:
ساعت ۸:۰۰ بود از خواب بلند شدم کوک رو ندیدم یک هفتس که وقتی از خواب بلند میشم نمی بینمش .بغضم گرفت .پاشدم رفتم لباسم رو عوض کردم.یه دامن سفید کوتاه با یه هودی بلند.(عکس رو تو اسلاید ۲ گذاشتم) رفتم یکم موچی و شکلات گذاشتم تو ظرف برای صبحونم و خوردم .شروع کردم به دیدن سریال اقای ملکه .تا ساعت ۱۰:۰۰ شد .پاشدم رفتم ظرفا شستم ولی یهو وسط حالم بهمخورد.سریع رفتم تو دستشویی موهام هی میومد جلو صورتم اذیت می شدم.هرچی خوردم و نخوردم رو بالا اوردم.
اومدم ببرون دستشویی که پاهام سست شد و افتادم زمین.زمین.
بیست دقیقه بعد:
پاشدم رفتم یه کتاب ورداشتم .اسم کتابش من پس از تو بود.خیلی قشنگ بود نسیتم رو کاناپه و یه یک ساعتی کتاب خوندم که دیدم .کوک پیام داد.:
کوک:سلام
سوهو:سلام عشقم
کوک:سوهو یه چیزی بگم نه نمی گی؟
سوهو:چی شده؟
کوک امشب ساعت شیش اناده شو بریم مهمونی
سوهو:باشه .ولی مهمونیه کیه؟
کوک:خانم پارک جینو
سوهو :اوم باشه.
خیلی عصابم خورد شد جینو همیشه به کوک می چسبه ولی چه می شه کرد.
بای تا پارت بعد💚💛💙🧈💘😘😭