بی نهایت
P¹⁸
کوک : هعی ! تو.. یکم خوراکی برامون بیار !
خدمتکار : چشم ارباب .
تعظیمی کرد و به سرعت دور شد . دوباره دستمو گرفت و داخل اتاق رفتیم . با صدای دوش حموم متوجه حموم رفتن ته شدم . روی تخت نشستم و نگاهی به جونکوک انداختم .
ا.ت : بعد ظهر بازم میرید بیرون ؟
کوک : معلوم نیست .. ساعت الان ۲:۳۰ .. احتمالا چهار میریم .
ا.ت : نمیشه بمونید ؟ واقعا خسته میشمم.. اصن نیستید پیشم «ناراحت»
آروم از صندلی بلند شد و اومد جلوم . با دستاش موهامو نوازش کرد و با صدای آرومی گفت : میدونم .. ولی یکم صبر کن . قول میدم همهچیز مثل قبل بشه .. باشه ؟
ا.ت : اوهوم ...
کوک : من میرم بیرون .. یه کوچولو کار دارم . الان میام .. باشه ؟ به ته بگو بعد...
بو//سه ای روی پیشونیم گذاشت و به سرعت دور شد . با صدای در حموم به خودم اومدم که دیدم دست ته بیرونه ..
ته : ا.ت .. اینجایی؟
ات : اوهوم.. حوله میخوای ؟
ته : آره ..
آروم حوله ی روی تخت رو برداشتم و دادم بهش که بعد مدت کوتاهی بیرون اومد . نگاهی بهش انداختم .. او شت ! مثل اینکه تو این چندسال زیادی ورزش کرده .. نمیتونم نگاهمو از بازو های قوی و عضله ایش بگیرممممم .. واهاهاییی خیلی جذابه ..
ته : اگه دید زدنتون تموم شد .. خواستم بگم یه بو/س مهمونم میکنی زیبا؟
به سمتش رفتم و بو//سه ی محکمی مهمون ل/باش کردم . تک خندی کرد و کمی موهامو بهم ریخت .
ا.ت : یااااا .. تهیونگ گند زدی به موهامممم «گریه الکی»
کوک : هعی ! تو.. یکم خوراکی برامون بیار !
خدمتکار : چشم ارباب .
تعظیمی کرد و به سرعت دور شد . دوباره دستمو گرفت و داخل اتاق رفتیم . با صدای دوش حموم متوجه حموم رفتن ته شدم . روی تخت نشستم و نگاهی به جونکوک انداختم .
ا.ت : بعد ظهر بازم میرید بیرون ؟
کوک : معلوم نیست .. ساعت الان ۲:۳۰ .. احتمالا چهار میریم .
ا.ت : نمیشه بمونید ؟ واقعا خسته میشمم.. اصن نیستید پیشم «ناراحت»
آروم از صندلی بلند شد و اومد جلوم . با دستاش موهامو نوازش کرد و با صدای آرومی گفت : میدونم .. ولی یکم صبر کن . قول میدم همهچیز مثل قبل بشه .. باشه ؟
ا.ت : اوهوم ...
کوک : من میرم بیرون .. یه کوچولو کار دارم . الان میام .. باشه ؟ به ته بگو بعد...
بو//سه ای روی پیشونیم گذاشت و به سرعت دور شد . با صدای در حموم به خودم اومدم که دیدم دست ته بیرونه ..
ته : ا.ت .. اینجایی؟
ات : اوهوم.. حوله میخوای ؟
ته : آره ..
آروم حوله ی روی تخت رو برداشتم و دادم بهش که بعد مدت کوتاهی بیرون اومد . نگاهی بهش انداختم .. او شت ! مثل اینکه تو این چندسال زیادی ورزش کرده .. نمیتونم نگاهمو از بازو های قوی و عضله ایش بگیرممممم .. واهاهاییی خیلی جذابه ..
ته : اگه دید زدنتون تموم شد .. خواستم بگم یه بو/س مهمونم میکنی زیبا؟
به سمتش رفتم و بو//سه ی محکمی مهمون ل/باش کردم . تک خندی کرد و کمی موهامو بهم ریخت .
ا.ت : یااااا .. تهیونگ گند زدی به موهامممم «گریه الکی»
۱.۷k
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.