پارت دوم
پارت دوم
پسره با خوشحالی:من یوریم!گرگینه ام...خودتو معرفی نمیکنی؟
ملودی:ملودی گاردنر هستم...جادوگر تازه کار...
پسر لبخندی میزنه:چه بی اعتماد به نفس!باید برات کلاس اعتماد به نفس بزارم
الکس:مارو کشتی با این کلاسات
یه دختر سبز رنگ و دختر قد بلندی دستشونو روی شونه ی یوری و الکس میزارن*
دختر مو مشکی:اینجا چه خبره؟فرد جدید داریم؟
دختر مو مشکی بو میکشه*
دختر مو مشکی:انسانه نه؟من دوروتیم...این دختر خانم پر ذوق و سبزم که میبینی فرانکیه...یجورایی...اونو ساختن...پدر و مادر ساختنش میدونی؟..
فرانکی:تمام اجزای بدن من از آدمای معروفه!مثلا یک چهارم مغزم از انیشتین تهالم مال ادیسون!
ملودی برگاش میریزه:خوشبختم...منم ملودیم...
دوروتی کنار الکس میشینه و فرانکی کنار یوری*
دوروتی دستشو میندازه دور شونه ی الکس*
دوروتی:من خواهر بزرگه ی الکسم...یه چند وقتیه قدرتم افت داشته اما از پس خودم برمیام
ملودی:شا...شا...شاید بتونم درباره ی این قضیه کم..کمک کنم...
دوروتی:واقعا؟چه عالی
فرانکی:یه ترکیب هست که میتونه قدرتو بازیابی کنه اما پیشنهاد میکنم هیچوقت دنبالش نری...زنده برگشتن از سفر به اون طولانی ای سخته
ملودی:ترکیباتش خیلی سخت پیدا میشه...
یوری:ملودی تو اینجا فامیل نداری؟اکثرا فامیل یا خواهر برادری توی مدرسه دارن...مثلا اون دختر مومیاییه که هی عشوه میاد کلئوعه پدرش دومین اسپانسر مدرسست...اونیم که کنار ایستاده دختر خاله ی منه کلودین...یا مثلاً اون دختر گربه هه که هیچکسو تحویل نمیگیره و کلاس میذاره تنتوعه و عمش مدیر اینجاست...خود الکس و دوروتیم پدرشون اولین اسپانسره...پدر من و فرانکیم معمار اینجاست...به خاطر همین از بچگی باهم دوست بودیم
الکس:اولین بار بود که دیدم انقدر دقیق توضیح دادی
یوری:از تو یاد گرفتم جناب مجسمه ی یخی
الکس شونه ای بالا میندازه و دندوناشو داخل گوشت آهو فرو میکنه*
بچه ها شروع به خوردن میکنن و ملودی بعد از چند قاشق از کیک اون رو دور میندازه*
یوری:من و دوروتی میریم بساط والیبالو اوکی کنیم فرانکی بچه هایی که میانو بیار ساحل... الکس ملودی شماهم بیاین...
الکس آهی میکشه
ملودی:با...باشه...
الکس:کتاب خونه رو بهت نشون میدم...نیازت میشه...
ملودی:خوناشام بودن باحاله؟
ملودی دوتا از رماناشو که همیشه بغلشه رو محکم میگیره و ادامه میده:تو رمانا نوشته خوناشاما با ملاقه خون میخورن و هرکار دلشون بخوان میکنن...تازه انسانا هم میدزدن و میخورن و هیچکسم حریفشون نمیشه و همیشه تنهان و وقتی عاشق کسی میشن ول کنش نیستن
الکس:مسخرست...کی همچین کاری میکنه؟با ملاقه؟
ادامه دارد..........
ممنون میشم لایک کنی
پسره با خوشحالی:من یوریم!گرگینه ام...خودتو معرفی نمیکنی؟
ملودی:ملودی گاردنر هستم...جادوگر تازه کار...
پسر لبخندی میزنه:چه بی اعتماد به نفس!باید برات کلاس اعتماد به نفس بزارم
الکس:مارو کشتی با این کلاسات
یه دختر سبز رنگ و دختر قد بلندی دستشونو روی شونه ی یوری و الکس میزارن*
دختر مو مشکی:اینجا چه خبره؟فرد جدید داریم؟
دختر مو مشکی بو میکشه*
دختر مو مشکی:انسانه نه؟من دوروتیم...این دختر خانم پر ذوق و سبزم که میبینی فرانکیه...یجورایی...اونو ساختن...پدر و مادر ساختنش میدونی؟..
فرانکی:تمام اجزای بدن من از آدمای معروفه!مثلا یک چهارم مغزم از انیشتین تهالم مال ادیسون!
ملودی برگاش میریزه:خوشبختم...منم ملودیم...
دوروتی کنار الکس میشینه و فرانکی کنار یوری*
دوروتی دستشو میندازه دور شونه ی الکس*
دوروتی:من خواهر بزرگه ی الکسم...یه چند وقتیه قدرتم افت داشته اما از پس خودم برمیام
ملودی:شا...شا...شاید بتونم درباره ی این قضیه کم..کمک کنم...
دوروتی:واقعا؟چه عالی
فرانکی:یه ترکیب هست که میتونه قدرتو بازیابی کنه اما پیشنهاد میکنم هیچوقت دنبالش نری...زنده برگشتن از سفر به اون طولانی ای سخته
ملودی:ترکیباتش خیلی سخت پیدا میشه...
یوری:ملودی تو اینجا فامیل نداری؟اکثرا فامیل یا خواهر برادری توی مدرسه دارن...مثلا اون دختر مومیاییه که هی عشوه میاد کلئوعه پدرش دومین اسپانسر مدرسست...اونیم که کنار ایستاده دختر خاله ی منه کلودین...یا مثلاً اون دختر گربه هه که هیچکسو تحویل نمیگیره و کلاس میذاره تنتوعه و عمش مدیر اینجاست...خود الکس و دوروتیم پدرشون اولین اسپانسره...پدر من و فرانکیم معمار اینجاست...به خاطر همین از بچگی باهم دوست بودیم
الکس:اولین بار بود که دیدم انقدر دقیق توضیح دادی
یوری:از تو یاد گرفتم جناب مجسمه ی یخی
الکس شونه ای بالا میندازه و دندوناشو داخل گوشت آهو فرو میکنه*
بچه ها شروع به خوردن میکنن و ملودی بعد از چند قاشق از کیک اون رو دور میندازه*
یوری:من و دوروتی میریم بساط والیبالو اوکی کنیم فرانکی بچه هایی که میانو بیار ساحل... الکس ملودی شماهم بیاین...
الکس آهی میکشه
ملودی:با...باشه...
الکس:کتاب خونه رو بهت نشون میدم...نیازت میشه...
ملودی:خوناشام بودن باحاله؟
ملودی دوتا از رماناشو که همیشه بغلشه رو محکم میگیره و ادامه میده:تو رمانا نوشته خوناشاما با ملاقه خون میخورن و هرکار دلشون بخوان میکنن...تازه انسانا هم میدزدن و میخورن و هیچکسم حریفشون نمیشه و همیشه تنهان و وقتی عاشق کسی میشن ول کنش نیستن
الکس:مسخرست...کی همچین کاری میکنه؟با ملاقه؟
ادامه دارد..........
ممنون میشم لایک کنی
۲.۸k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.