عشق و دوری
درست وقتی وارد او خراب شده، شدیم
همه چی بعم ریخت
انگار زمان ها عوض میشد
از بیرون متروکه و قدیمی بود اما از داخل بسیار جدیدو پیشرفته بود کل تم داخل سفید بود ولی توش کسی نبود
داشتیم قدم میزدیمو راه هارو نگاه میکردیم که ناگهان
صدای خنده ترسناک و بلندی پیچید توی سالن
لوسی و دوهی همو محکم بغل کردن یونجی هم خودشو خونسردو بی احمیت گرفته بود
منم با جدیت ادامه دادم وارد هر اتاق که میشدیم با یه موجود ترسناک روبه رو میشدیم
اتاق 1 👻🩸
تاوارد شدیم در ها بسته شدند و از زمین روح ها به بیرون اومدنو به سمتمون حمله ور شدند با جیغ فرار میکردیم و دنبال راه فرار بودیم
اتاق 2 👽🩸
واردش که شدیم اتاق به گردش افتاد با وایبی سبز و تیره
داشتیم سرگیجه میگرفتیم انگار هیبنوتیزم شده بودیم
بعد چند مین که به هوش اومدیم روی صندلی ها چسبیده بودیم روبه رومون موجودات سبز رنگ و بسیار قد بلندو لاغر ایستاده بودنن چشماشون به شدت بزرگ و سیاه بود انگشت های بلندی داشتند
اتاق 3👹🩸
اون اتاق بیشتر شبیه غار بزرگ و سرد بود
بوی جنازه همه جارو گرفته بود هرچی جلو تر پیش میرفتیم استخوان های انسانو حیوانات بیشتر میشد که با یه غول بزرگ مواجه شدیم که رویه کُپه های بزرگی از استخوان خوابیده بود
اتاق 4💀🩸
خیلی عجیب بود زمانی که واردش شدیم انگار خونه بودیم همه تویه اتاق هاشون خواب بودن من بیدار شدمو به اطراف نگاه کردم انگار برگشته بودم خونه
مثل همیشه رفتم تو تختمو کاملا فراموش کرده بودم که اینجا خونه نیست و داداشمو پیدا نکردم
در اتاقو بستمو رو تخت دراز کشیدم خیلی عجیب بود خوابم نمی برد لوسی اومد دم اتاقو گفت که سگش خراب کاری کرده و ازم میخواد که کمکش کنم خواستم برم کمکش کنم اما زمانی که درو باز کردم هیچ کس نبود تک تک اتاقارو نگاه کردم همه خواب بودن
دوباره رفتم تا استراحت کنم اما ساعت 2 از خواب پریدم صدای سگ همسایه بود چرا داشت سمت خونه واق واق میکرد؟ عجیبه سگ همسایمون خیلی سگ. ارومیه
بازم سیع کردم بخوابم اما ترس وجودمو گرفته بود به طور عجیبی اتاق خیلیی خیلیی سرد بود
ناگهان با صدای در به از تخت پاشدم
صدای تق تق در اومد
خیلی عجیبه همه خواب بودنو من صدای پا نشنیدم
تق تق در و صدا = شب بخیرر دخترم (لحنی ارومو ترسناک)
از ترس خشکم زده بود صدای مادرم بود اما اما این امکان نداره
هر چند ثانیه با اون لحن ترسناک که صداش کلفترو کلفتر میشد در میزدو تکرار میکرد=شب بخیر دخترم، شب بخیر دخترم
اتاق 5☠️🩸
این اتاق بوی خون میداد
کفش پر از خون خشک و تازه بود
جلوتر که رفتیم با یه مار بزرگ. روبه رو شدیم که موجودار رو میگرفت و به بدترین شکل میکشت
یکی ازونارو دستو پاشو میکشید تا کنده بشه
یکی رو با دندوناش نیش میزد....
و تا اینکه..
همه چی بعم ریخت
انگار زمان ها عوض میشد
از بیرون متروکه و قدیمی بود اما از داخل بسیار جدیدو پیشرفته بود کل تم داخل سفید بود ولی توش کسی نبود
داشتیم قدم میزدیمو راه هارو نگاه میکردیم که ناگهان
صدای خنده ترسناک و بلندی پیچید توی سالن
لوسی و دوهی همو محکم بغل کردن یونجی هم خودشو خونسردو بی احمیت گرفته بود
منم با جدیت ادامه دادم وارد هر اتاق که میشدیم با یه موجود ترسناک روبه رو میشدیم
اتاق 1 👻🩸
تاوارد شدیم در ها بسته شدند و از زمین روح ها به بیرون اومدنو به سمتمون حمله ور شدند با جیغ فرار میکردیم و دنبال راه فرار بودیم
اتاق 2 👽🩸
واردش که شدیم اتاق به گردش افتاد با وایبی سبز و تیره
داشتیم سرگیجه میگرفتیم انگار هیبنوتیزم شده بودیم
بعد چند مین که به هوش اومدیم روی صندلی ها چسبیده بودیم روبه رومون موجودات سبز رنگ و بسیار قد بلندو لاغر ایستاده بودنن چشماشون به شدت بزرگ و سیاه بود انگشت های بلندی داشتند
اتاق 3👹🩸
اون اتاق بیشتر شبیه غار بزرگ و سرد بود
بوی جنازه همه جارو گرفته بود هرچی جلو تر پیش میرفتیم استخوان های انسانو حیوانات بیشتر میشد که با یه غول بزرگ مواجه شدیم که رویه کُپه های بزرگی از استخوان خوابیده بود
اتاق 4💀🩸
خیلی عجیب بود زمانی که واردش شدیم انگار خونه بودیم همه تویه اتاق هاشون خواب بودن من بیدار شدمو به اطراف نگاه کردم انگار برگشته بودم خونه
مثل همیشه رفتم تو تختمو کاملا فراموش کرده بودم که اینجا خونه نیست و داداشمو پیدا نکردم
در اتاقو بستمو رو تخت دراز کشیدم خیلی عجیب بود خوابم نمی برد لوسی اومد دم اتاقو گفت که سگش خراب کاری کرده و ازم میخواد که کمکش کنم خواستم برم کمکش کنم اما زمانی که درو باز کردم هیچ کس نبود تک تک اتاقارو نگاه کردم همه خواب بودن
دوباره رفتم تا استراحت کنم اما ساعت 2 از خواب پریدم صدای سگ همسایه بود چرا داشت سمت خونه واق واق میکرد؟ عجیبه سگ همسایمون خیلی سگ. ارومیه
بازم سیع کردم بخوابم اما ترس وجودمو گرفته بود به طور عجیبی اتاق خیلیی خیلیی سرد بود
ناگهان با صدای در به از تخت پاشدم
صدای تق تق در اومد
خیلی عجیبه همه خواب بودنو من صدای پا نشنیدم
تق تق در و صدا = شب بخیرر دخترم (لحنی ارومو ترسناک)
از ترس خشکم زده بود صدای مادرم بود اما اما این امکان نداره
هر چند ثانیه با اون لحن ترسناک که صداش کلفترو کلفتر میشد در میزدو تکرار میکرد=شب بخیر دخترم، شب بخیر دخترم
اتاق 5☠️🩸
این اتاق بوی خون میداد
کفش پر از خون خشک و تازه بود
جلوتر که رفتیم با یه مار بزرگ. روبه رو شدیم که موجودار رو میگرفت و به بدترین شکل میکشت
یکی ازونارو دستو پاشو میکشید تا کنده بشه
یکی رو با دندوناش نیش میزد....
و تا اینکه..
۶۷۱
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.