❥𝓑𝓪𝓭-𝓑𝓸𝔂❦
❥𝓑𝓪𝓭-𝓑𝓸𝔂❦
❥part_³³ ❦
جونگکوک ویو
نزدیکای ساعت ۵ بعد از ظهر بود که یهو در اتاقم باز شد سرم پایین بود و داشتم پرونده هارو چک میکردم خیلی عصبی شدم که در نزدن برای همین با داد گفتم
جونگکوک: مگه اینجا صاحب نداره
ا.ت: اخخ رئیس ببخشید یادم رفت در بزنم(صداشو تغییر داد)
جونگکوک: ا.ت تویی
ا.ت: اوم
جونگکوک: یهو اومدی شاکی شدم
ا.ت:حالا چرا نگاه نکردی؟
جونگکوک: وایی چقدر گیر میدی
ا.ت: باش من گیر میدم قبول
جونگکوک: خوبه
ا.ت: جونگکوک ما دیگه الان باندامون یکیه؟
جونگکوک: اومم... مشکلیه!
ا.ت: نه همینجوری پرسیدم
جونگکوک: اها اوکی
ا.ت: شب برای شام بریم بیرون
جونگکوک: بریم
ا.ت: خب پس جایی که تو میگی بریم
جونگکوک: باش... من کارم تمام شد
ا.ت: خوبه
جونگکوک: یه فروشگاه پیدا کردم آبجو هاش خیلی خوب بود بعد شام بریم ابجو بگیریم داخل عمارت فیلم عروسیمونو ببینیم و ابجو بخوریم
ا.ت: ما که فلشی که فیلم عروسی روش بود رو نیاوردیم اینجا
جونگکوک: من اشتباهی داخل وسایلم اوردمش
ا.ت: اها اوکی
جونگکوک: خب بیا بریم رستوران
ا.ت: آخه خیلی زوده
جونگکوک: میخوام ببرمت یه رستوران بزرگ خارج شهره ۳ ساعت توی راهیم
ا.ت: نمیخواد بیا بریم یه رستورانی که زیاد شلوغ نباشه
جونگکوک: اگه تو اینجور میخوای باشه
ا.ت: خوبه... پس بیا بریم عمارت لباس عوض کنیم بعد بریم رستوران
جونگکوک: اوکی بریم
ا.ت: با ماشین تو بریم نمیتونم رانندگی کنم
جونگکوک: باشه میگم ماشینتو بیارن
ادامه دارد.......
❥part_³³ ❦
جونگکوک ویو
نزدیکای ساعت ۵ بعد از ظهر بود که یهو در اتاقم باز شد سرم پایین بود و داشتم پرونده هارو چک میکردم خیلی عصبی شدم که در نزدن برای همین با داد گفتم
جونگکوک: مگه اینجا صاحب نداره
ا.ت: اخخ رئیس ببخشید یادم رفت در بزنم(صداشو تغییر داد)
جونگکوک: ا.ت تویی
ا.ت: اوم
جونگکوک: یهو اومدی شاکی شدم
ا.ت:حالا چرا نگاه نکردی؟
جونگکوک: وایی چقدر گیر میدی
ا.ت: باش من گیر میدم قبول
جونگکوک: خوبه
ا.ت: جونگکوک ما دیگه الان باندامون یکیه؟
جونگکوک: اومم... مشکلیه!
ا.ت: نه همینجوری پرسیدم
جونگکوک: اها اوکی
ا.ت: شب برای شام بریم بیرون
جونگکوک: بریم
ا.ت: خب پس جایی که تو میگی بریم
جونگکوک: باش... من کارم تمام شد
ا.ت: خوبه
جونگکوک: یه فروشگاه پیدا کردم آبجو هاش خیلی خوب بود بعد شام بریم ابجو بگیریم داخل عمارت فیلم عروسیمونو ببینیم و ابجو بخوریم
ا.ت: ما که فلشی که فیلم عروسی روش بود رو نیاوردیم اینجا
جونگکوک: من اشتباهی داخل وسایلم اوردمش
ا.ت: اها اوکی
جونگکوک: خب بیا بریم رستوران
ا.ت: آخه خیلی زوده
جونگکوک: میخوام ببرمت یه رستوران بزرگ خارج شهره ۳ ساعت توی راهیم
ا.ت: نمیخواد بیا بریم یه رستورانی که زیاد شلوغ نباشه
جونگکوک: اگه تو اینجور میخوای باشه
ا.ت: خوبه... پس بیا بریم عمارت لباس عوض کنیم بعد بریم رستوران
جونگکوک: اوکی بریم
ا.ت: با ماشین تو بریم نمیتونم رانندگی کنم
جونگکوک: باشه میگم ماشینتو بیارن
ادامه دارد.......
۱۱.۸k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.