دازای و چویا پارت ۱
پارت ۱ چویا ودازای
(راستی چویا الان یک دختره ها )
چویا، شب بود و خیلی هم سرد بود
من راه خونم را گم کرده بودم
واییی (با لرزیدن) چقدر هوا سرده
دازای ، ها او کیه اونجا برم نگاه کنم
دازای یک دفعه قیافه چویا را دید
یکم سرخ شد 😊
دازای ، ا .. ام حا..حالت خوبه
چویا ، ار... اره (با لرزه )
دازای ، ولی تو داری میلرزی
چویا ، چیز مهمی نیست (هم لبخند و هم لرزه)
دازای ، کوتش را روی چویا انداخت
چویا ، ه..ها چیکار میکنی (چویا سرخ شده)
دازای ، حالا بهتری
چویا ، اره اریگاتو (ممنون)
(راستی چویا الان یک دختره ها )
چویا، شب بود و خیلی هم سرد بود
من راه خونم را گم کرده بودم
واییی (با لرزیدن) چقدر هوا سرده
دازای ، ها او کیه اونجا برم نگاه کنم
دازای یک دفعه قیافه چویا را دید
یکم سرخ شد 😊
دازای ، ا .. ام حا..حالت خوبه
چویا ، ار... اره (با لرزه )
دازای ، ولی تو داری میلرزی
چویا ، چیز مهمی نیست (هم لبخند و هم لرزه)
دازای ، کوتش را روی چویا انداخت
چویا ، ه..ها چیکار میکنی (چویا سرخ شده)
دازای ، حالا بهتری
چویا ، اره اریگاتو (ممنون)
۳.۱k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.