پارت38
پارت38
7برادر ناتنی
وقتی رفتیم توی عمارت دیدم کسی نیس
ینی این خدمتکار نداره؟ ای خدا چه فکرایی
میکنم وقتی کسی نیس ینی کسی نیس دیگه
وقتی جیمین هم از اشپز خونه اومد بیرون
منو راهنمایی کرد به سمت ی اتاقی ی تخت
دونفره اونجا بود دراز کشیدم و به سقف خیره شدم
بعد از مدتی رفتم پایین نهار خوردیم و منم با
اونجا بیشتر اشنا شدم وقتی شب شد بازم
شامو خوردیم رفتم تو اتاق و درو بستم
داشتم لباسمو در می اوردم و میخواستم با
لباس خوابم عوض کنم که یهو جیمین اومد
داخل و بنظرتون چیشد؟بله من جز لباس زیر
چیزی تنم نداشتم و لباس زیرم هم توری بود
و یعنی خر تو خر شده بود و منم داشتم اب میشدم از خجالت
(پایان پارت38)
7برادر ناتنی
وقتی رفتیم توی عمارت دیدم کسی نیس
ینی این خدمتکار نداره؟ ای خدا چه فکرایی
میکنم وقتی کسی نیس ینی کسی نیس دیگه
وقتی جیمین هم از اشپز خونه اومد بیرون
منو راهنمایی کرد به سمت ی اتاقی ی تخت
دونفره اونجا بود دراز کشیدم و به سقف خیره شدم
بعد از مدتی رفتم پایین نهار خوردیم و منم با
اونجا بیشتر اشنا شدم وقتی شب شد بازم
شامو خوردیم رفتم تو اتاق و درو بستم
داشتم لباسمو در می اوردم و میخواستم با
لباس خوابم عوض کنم که یهو جیمین اومد
داخل و بنظرتون چیشد؟بله من جز لباس زیر
چیزی تنم نداشتم و لباس زیرم هم توری بود
و یعنی خر تو خر شده بود و منم داشتم اب میشدم از خجالت
(پایان پارت38)
۴.۷k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.