برادر ناتنی
part 1
سلام من ات هستم ۲۳ سالمه و تازگیا برای خودم کار پیدا کردم و این موضوع خوشحالم میکنه که قراره روی پای خودم وایستم.
۵ سال پیش پدرم رو بر اثر ایست قلبی از دست دادم و۲ سال پیش مادرم با مردی به نام مین تایون(الکی😂) ازدواج کرد.
اوایل از این موضوع ناراحت بودم ولی الان نه.
شاید حتی اون از پدر خودمم مهربون تر بود.
و یه پسر داشت که اسمش یونگی بود ولی من شوگا صداش میکردم چون بهش میومد!
اون واقعا شبیه گربه ها بود.
امروز قرار بود با جونگو(کم بود اسم😂) سر قرار برم و خب اون دوست پسرم بود ولی حس خوبی راجب این موضوع نداشتم.
به سمت کمد لباسام رفتم و لباسی که فکر کردم مناسبه برداشتم!
لباسامو پوشیدم و ارایش ملایمی کردم و عطر لیمویی که کادویی بود که یونگی بهم داده بود رو زدم و به سمت در خروجی راه افتادم.
کفشامو پوشیدم و اروم اروم به سمت مقصد که کافه همیشگی بود قدم برمیداشتم.
سلام من ات هستم ۲۳ سالمه و تازگیا برای خودم کار پیدا کردم و این موضوع خوشحالم میکنه که قراره روی پای خودم وایستم.
۵ سال پیش پدرم رو بر اثر ایست قلبی از دست دادم و۲ سال پیش مادرم با مردی به نام مین تایون(الکی😂) ازدواج کرد.
اوایل از این موضوع ناراحت بودم ولی الان نه.
شاید حتی اون از پدر خودمم مهربون تر بود.
و یه پسر داشت که اسمش یونگی بود ولی من شوگا صداش میکردم چون بهش میومد!
اون واقعا شبیه گربه ها بود.
امروز قرار بود با جونگو(کم بود اسم😂) سر قرار برم و خب اون دوست پسرم بود ولی حس خوبی راجب این موضوع نداشتم.
به سمت کمد لباسام رفتم و لباسی که فکر کردم مناسبه برداشتم!
لباسامو پوشیدم و ارایش ملایمی کردم و عطر لیمویی که کادویی بود که یونگی بهم داده بود رو زدم و به سمت در خروجی راه افتادم.
کفشامو پوشیدم و اروم اروم به سمت مقصد که کافه همیشگی بود قدم برمیداشتم.
۱۴.۶k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.