رمان مافیای من فصل ۱ عشق یا نفرت قسمت ۷
_____________
ویو ا/ت
با درد شدیدی تو بدنم بیدار شدم به اطراف نگاه کردم دقیقا مثل دیروز بود به صندلی بسته شده بودم چندمین گذشت که در باز شد چشمام رو بستم و آروم آروم بازشون کردم که به نور عادت کنن کوک اومد داخل
کوک: چه عجب بلند شدی
ا/ت: ا...ارباب
کوک: زودباش کلی کار داری
بعدش اومد و طناب ها رو باز کرد
میخواستم بلند شم ولی بدنم خیلی درد میکرد که افتادم رو زمین
کوک: بلند شو اینقدر نقش بازی نکن
به هر سختی بود بلند شدم و رفتم تو اتاق یه دوش سریع گرفتم و اومدم بیرون و لباس هام رو پوشیدم و رفتم سراغ کار ها
که زنگ در خورد الان باید چیکار کنم کوک منو دوست دخترش معرفی کرد رفتم سمت اتاقش در زدم گفت بیام تو
کوک: چیه؟
ا/ت:ببخشید یه نفر اومده من باید چیکار کنم؟
کوک: چیکار کنی خوب در رو باز کن اها فهمیدم چون دوست دخترم معرفی کردم واسه اون میگی؟
ا/ت: بله
کوک: مهم نیست باز کن زودباش
ا/ت :چشم
رفتم پایین و در رو باز کردم تهیونگ بود
ا/ت : سلام آقای کیم
تهیونگ: ا/ت ؟ تو چرا لباس خدمتکاری پوشیدی
ا/ت: خوب چیزه
کوک: خدمتکار مگه چه لباسی میپوشه ا/ت نمیخوای بری کنار؟
ا/ت: بله
رفتم کنار و تهیونگ اومد داخل
کوک: مثل همیشه
تهیونگ: اره
کوک: ا/ت دوتا قهوه
ا/ت: چشم
رفتم و قهوه ها رو اوردم
ویو ادمین جون
تهیونگ: مگه تو نگفتی اون دوست دخترته الان چی شد میگی خدمتکارته؟
کوک: از اولشم خدمتکار بوده و واقعا نمیدونم فازم چی بود که میخواستم این هرزه رو دوست دخترم معرفی کنم
تهیونگ: بدنش چرا زخمیه؟(بازو هاش معلوم بود )
کوک: یه خطایی کرد تنبیه شد
تهیونگ: هعی
ا/ت بفرماید *قهوه ها رو میز میزاره *
ا/ت : چیز دیگه ای نمیخواید؟
کوک: من نه
تهیونگ: منم چیزی نمیخوام
ا/ت: پس با اجازتون
ویو ا/ت
با درد شدیدی تو بدنم بیدار شدم به اطراف نگاه کردم دقیقا مثل دیروز بود به صندلی بسته شده بودم چندمین گذشت که در باز شد چشمام رو بستم و آروم آروم بازشون کردم که به نور عادت کنن کوک اومد داخل
کوک: چه عجب بلند شدی
ا/ت: ا...ارباب
کوک: زودباش کلی کار داری
بعدش اومد و طناب ها رو باز کرد
میخواستم بلند شم ولی بدنم خیلی درد میکرد که افتادم رو زمین
کوک: بلند شو اینقدر نقش بازی نکن
به هر سختی بود بلند شدم و رفتم تو اتاق یه دوش سریع گرفتم و اومدم بیرون و لباس هام رو پوشیدم و رفتم سراغ کار ها
که زنگ در خورد الان باید چیکار کنم کوک منو دوست دخترش معرفی کرد رفتم سمت اتاقش در زدم گفت بیام تو
کوک: چیه؟
ا/ت:ببخشید یه نفر اومده من باید چیکار کنم؟
کوک: چیکار کنی خوب در رو باز کن اها فهمیدم چون دوست دخترم معرفی کردم واسه اون میگی؟
ا/ت: بله
کوک: مهم نیست باز کن زودباش
ا/ت :چشم
رفتم پایین و در رو باز کردم تهیونگ بود
ا/ت : سلام آقای کیم
تهیونگ: ا/ت ؟ تو چرا لباس خدمتکاری پوشیدی
ا/ت: خوب چیزه
کوک: خدمتکار مگه چه لباسی میپوشه ا/ت نمیخوای بری کنار؟
ا/ت: بله
رفتم کنار و تهیونگ اومد داخل
کوک: مثل همیشه
تهیونگ: اره
کوک: ا/ت دوتا قهوه
ا/ت: چشم
رفتم و قهوه ها رو اوردم
ویو ادمین جون
تهیونگ: مگه تو نگفتی اون دوست دخترته الان چی شد میگی خدمتکارته؟
کوک: از اولشم خدمتکار بوده و واقعا نمیدونم فازم چی بود که میخواستم این هرزه رو دوست دخترم معرفی کنم
تهیونگ: بدنش چرا زخمیه؟(بازو هاش معلوم بود )
کوک: یه خطایی کرد تنبیه شد
تهیونگ: هعی
ا/ت بفرماید *قهوه ها رو میز میزاره *
ا/ت : چیز دیگه ای نمیخواید؟
کوک: من نه
تهیونگ: منم چیزی نمیخوام
ا/ت: پس با اجازتون
۶۶.۸k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.