فیک : ناتا 🖤
فیک : ناتا 🖤
پارت 6
اونموقع که اینطور سرم داد زد مجبور شدم از خونه برم بیرون و برم سراغ بابام و به بابام بگم که چه دامادی گرفته.
رفتم پیشش و بابام در مورد پسر تحقیقات کرد و دید که قبلا چند تا دختر دیگه رو توی محله برده خونشون و بهشون ت-ج-ا-و-ز
کرده.
همون موقع بابام طلاقمو از پسر گرفت و رفتم خونه ی بابام.
دوست داشتم همونجا پیش همون تاجر میموندم اما حسرتش به دلم موند.
چند سال گذشت... داشتم از دم خونه ی پسر رد میشدم و دیدم که عکس یکیو زدن دم در از یکی از زن هایی که دم در وایساده بود پرسیدم که چیشده و دیدم که پسر فوت کرده.
پارت 6
اونموقع که اینطور سرم داد زد مجبور شدم از خونه برم بیرون و برم سراغ بابام و به بابام بگم که چه دامادی گرفته.
رفتم پیشش و بابام در مورد پسر تحقیقات کرد و دید که قبلا چند تا دختر دیگه رو توی محله برده خونشون و بهشون ت-ج-ا-و-ز
کرده.
همون موقع بابام طلاقمو از پسر گرفت و رفتم خونه ی بابام.
دوست داشتم همونجا پیش همون تاجر میموندم اما حسرتش به دلم موند.
چند سال گذشت... داشتم از دم خونه ی پسر رد میشدم و دیدم که عکس یکیو زدن دم در از یکی از زن هایی که دم در وایساده بود پرسیدم که چیشده و دیدم که پسر فوت کرده.
۱.۶k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.