part²⁴🐊🧋🫐
شین هه « افسر مین یونگی از نظر من ترسناک بود! بیخود و بیجهت ازش میترسیدم و اگه جیمین کنارم نبود یقینا به عنوان مجرم گوشه زندان بودم..... بعد از نشون دادن اون منطقه توی ماشینی که خوده افسر مین برای ما اماده کرده بود نشسته بودیم و به طرف سئول میرفتیم...از حالت چهره جیمین نمیتونستم بفهمم دلش میخواد منو خفه کنه یا دلش برام میسوزه!
ا.. استاد
جیمین « هوم؟
شین هه « ببخشید من.. من
جیمین « نمیدونم الان باهات چیکار کنم! اگه نرفته بودی منو وادار نمیکردی مجوز بگیرم و این جنازه ها پیدا نمیشد... اما الان یه روز از بقیه تیم های تحقیقاتی عقب اوفتادیم! نه میتونم تشویقت کنم نه تنبیه ات کنم.....
شین هه « خب... اگه میخواین منو حذ....
جیمین « *نگاه برزخی
شین هه « خب میگین من الان چه غلطی بکنم؟
جیمین « افسر مین گفت ممکنه بیان سراغمون پس باید دم دست باشیم!
سرکار الیه هم فعلا نمیتونه بره خابگاه چون خطرناکه برات
شین هه « خابگاه نرم؟؟؟امکان نداره ! من جایی جز اونجا ندارم....نمیتونم
جیمین « یعنی اینقدر از خانواده ات بیزاری؟
شین هه « من از اونا بدم نمیاد! اونا منو راه نمیدن..... فراموش کردین منو از عمارت انداختن بیرون؟
جیمین « شاید اگه من وساطت کنم...
شین هه « نه نه نمیخواد! میرم پیش بکهیون
جیمین « ای کاش میفهمیدی چه بلایی داری سر خودت میاری! واقعا فکر کردی خانواده هان وارث بزرگشون رو اینجوری رها میکنن؟
شین هه « چی میگی جیمین؟ چرا حرف نمیزنی؟ این چیه که از صبح تا حالا سعی داری به من بفهمونی؟
جیمین « قبل از اینکه اون ازدواج سنتی رو رد کنی میدونستی چه کسی رو به عنوان همسر آینده ات انتخاب کردن؟
شین هه « نه! چون برام مهم نبود.....تو میدونی؟
جیمین « مگه میشه ندونم؟ یعنی تو حتی نمیدونی یه نفر از خانواده پارک بوده؟؟
شین هه « چ.. چی؟ یه نفر از خانواده پارک؟
جیمین « اره! خانواده پارک دوتا پسر بیشتر نداره که... داره؟
شین هه « امکان نداره تو باشی!
جیمین « اره من نبودم اما اونی که قرار بود باهاش ازدواج کنی پارک بکهیون بود..... همونی که الان با اسم بیون بکهیون میشناسی!
_وقتی نگاهش رو از بیرون گرفت و به شین هه داد با خودش گفت ای کاش این حقیقت رو الان به زبون نیورده بودم..... اونقدر بهم ریخته بود که احساس میکرد الانه که از هوش بره
جیمین « هه.... خوبی؟
شین هه « ا... ا.. اون من.. منو میشناسه؟ اون منو میشناخت در.. درسته؟ *با صدایی لرزون
جیمین « اون تو رو بهتر از خودت میشناخت!
شین هه « نه.... همش یه کابوسه نه؟
جیمین « هه... اروم باش! *نگران
شین هه « بگو نگه داره
جیمین « هه
شین هه « لطفا!
_با اینکه اون همسر قراردادیش بود مشکلی نداشت.... قلبش به خاطر دروغی که بهش گفته بود مچاله شده بود!
ا.. استاد
جیمین « هوم؟
شین هه « ببخشید من.. من
جیمین « نمیدونم الان باهات چیکار کنم! اگه نرفته بودی منو وادار نمیکردی مجوز بگیرم و این جنازه ها پیدا نمیشد... اما الان یه روز از بقیه تیم های تحقیقاتی عقب اوفتادیم! نه میتونم تشویقت کنم نه تنبیه ات کنم.....
شین هه « خب... اگه میخواین منو حذ....
جیمین « *نگاه برزخی
شین هه « خب میگین من الان چه غلطی بکنم؟
جیمین « افسر مین گفت ممکنه بیان سراغمون پس باید دم دست باشیم!
سرکار الیه هم فعلا نمیتونه بره خابگاه چون خطرناکه برات
شین هه « خابگاه نرم؟؟؟امکان نداره ! من جایی جز اونجا ندارم....نمیتونم
جیمین « یعنی اینقدر از خانواده ات بیزاری؟
شین هه « من از اونا بدم نمیاد! اونا منو راه نمیدن..... فراموش کردین منو از عمارت انداختن بیرون؟
جیمین « شاید اگه من وساطت کنم...
شین هه « نه نه نمیخواد! میرم پیش بکهیون
جیمین « ای کاش میفهمیدی چه بلایی داری سر خودت میاری! واقعا فکر کردی خانواده هان وارث بزرگشون رو اینجوری رها میکنن؟
شین هه « چی میگی جیمین؟ چرا حرف نمیزنی؟ این چیه که از صبح تا حالا سعی داری به من بفهمونی؟
جیمین « قبل از اینکه اون ازدواج سنتی رو رد کنی میدونستی چه کسی رو به عنوان همسر آینده ات انتخاب کردن؟
شین هه « نه! چون برام مهم نبود.....تو میدونی؟
جیمین « مگه میشه ندونم؟ یعنی تو حتی نمیدونی یه نفر از خانواده پارک بوده؟؟
شین هه « چ.. چی؟ یه نفر از خانواده پارک؟
جیمین « اره! خانواده پارک دوتا پسر بیشتر نداره که... داره؟
شین هه « امکان نداره تو باشی!
جیمین « اره من نبودم اما اونی که قرار بود باهاش ازدواج کنی پارک بکهیون بود..... همونی که الان با اسم بیون بکهیون میشناسی!
_وقتی نگاهش رو از بیرون گرفت و به شین هه داد با خودش گفت ای کاش این حقیقت رو الان به زبون نیورده بودم..... اونقدر بهم ریخته بود که احساس میکرد الانه که از هوش بره
جیمین « هه.... خوبی؟
شین هه « ا... ا.. اون من.. منو میشناسه؟ اون منو میشناخت در.. درسته؟ *با صدایی لرزون
جیمین « اون تو رو بهتر از خودت میشناخت!
شین هه « نه.... همش یه کابوسه نه؟
جیمین « هه... اروم باش! *نگران
شین هه « بگو نگه داره
جیمین « هه
شین هه « لطفا!
_با اینکه اون همسر قراردادیش بود مشکلی نداشت.... قلبش به خاطر دروغی که بهش گفته بود مچاله شده بود!
۴۶.۹k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.