عشق تو کتابا
پارت۱۷
@اومدم پیش عشقم مشکلی داره ؟
همینجوری که داشتم برای کوک غذا رو سرو میکردم سرجام خوشکم زد ولی بعد چند دقیقه به کارم ادامه دادم
-عشقت؟فراموش کردم شوهر داره
@اره یه شوهر ظالم
-مواظب حرفات باش برات بد تموم نشه
@مهم نیست اینکه پیش عشقم باشم کافیه
-نمیترسی از دستش بدی
@وقتی اونم دوسم داره چرا باید از دستش بدم ؟
تهیونگ دستمو گرفت و کشید سمت خودش که افتادم روی پاش کمرم محکم گرفت کوک یه حالت عجیبی داشت که مشخص نبود خونسرد یا عصبی
@چیکار میکنی
-زنمه نمیتونم ازش استفاده کنم؟
@ولش کن
- ولش نکنم چی میشه
یهو کوک از روی میز بلند شد و دستاشو مشت کرده رو میز کوبید و با تن صدای بالا
@با من طرفی
تهیونگ پوزخند حرص دراری زد و یجوری که انگار هیچی براش مهم نیست
-تو ؟
@اره
-برو با بزرگت بیا
تهیونگ بلند شد و دست منو گرفت و میکشید از پله ها داشتیم بالا میرفتیم که یکی دستمو گرفت کوک بود که با چهره ای سرخ شده نگامون میکرد وایستادیم زنجیری وایستاده بودیم
-ولش کن
@تو ولش من
-من ؟ من ولش کنم؟نکنه یادت رفته بچه من شوهرشم
شوهرشم و شمرده شمرده و محکم گفت
@تو؟تو شوهرشی ؟اشتباه نگن اقای محترم این فقط اسمی ازدواج کرده در اصل شوهری در کار نیست ولش کن نمیفهمی اون منو دوست داره
-برام مهم نیست
تهیونگ اومد ودست کوک از دستم کند و دوباره کشید دوباره دستم گرفته شد برگشتم قطعا این دفعه دعوا بدی میشه لبخندی زدم
+کوک اشگال نداره ول کن
@حرف نزن
+کوک نمیخوام دعوا بکنین میدونی که؟ پس ولم کن
بهم چند ثانیه ای نگاه کرد لبخند ارامش بخش دیگه ای زدم که نگای بر از خشمش اروم شد ولی هنوز نگران بود دستمو از دست تهیونگ کندم و دست کوک و از دستم جدا کردم و در گوشش
+اروم باش داداشی اون هیچکاری نمیتونه بکنه مگه نه ؟
بهش نگاه کردم و لبخند ارومی زدم که لبخند محوی زد دوباره تهیونگ دستمو گرفت و کشید بردم تو اتاقمون پرتم کرد رو تخت
-احساساتتو تو خودت میکشی فهمیدی
+من بردت نیستم منم حس دارم نمیتونم مثل خودت سنگ باشم بی احساس من نمیتونم زندگی رباتی تورو پیش بگیرم تو میتونی اینجوری ادامه بدی من نه اقای محترم من نمی..تو...نم
نمیتونم شمرده شمرده گفتم چهرش خنثی نمیشه گفت عصبی نمیشه گفت ناراحت نمیشه گفت حالت عجیبی داشت داشت عصبی و عصبی تر میشد که یهو داد زد
-اره تو بردمی من رباتم بردمم باید ربات باشه من بی احساسم بردمم باید بی احساس باشه اینو تو گوشت فرو کن من نمیزارم نمیزارم تو بهش برسی میدونی که نمیزارم بدبخت من امثال اینو میشناسم اینا عشقاشون فقط مال چند وقته اینا فقط هوسه
منم متقابلاً داد زدم
...+
@اومدم پیش عشقم مشکلی داره ؟
همینجوری که داشتم برای کوک غذا رو سرو میکردم سرجام خوشکم زد ولی بعد چند دقیقه به کارم ادامه دادم
-عشقت؟فراموش کردم شوهر داره
@اره یه شوهر ظالم
-مواظب حرفات باش برات بد تموم نشه
@مهم نیست اینکه پیش عشقم باشم کافیه
-نمیترسی از دستش بدی
@وقتی اونم دوسم داره چرا باید از دستش بدم ؟
تهیونگ دستمو گرفت و کشید سمت خودش که افتادم روی پاش کمرم محکم گرفت کوک یه حالت عجیبی داشت که مشخص نبود خونسرد یا عصبی
@چیکار میکنی
-زنمه نمیتونم ازش استفاده کنم؟
@ولش کن
- ولش نکنم چی میشه
یهو کوک از روی میز بلند شد و دستاشو مشت کرده رو میز کوبید و با تن صدای بالا
@با من طرفی
تهیونگ پوزخند حرص دراری زد و یجوری که انگار هیچی براش مهم نیست
-تو ؟
@اره
-برو با بزرگت بیا
تهیونگ بلند شد و دست منو گرفت و میکشید از پله ها داشتیم بالا میرفتیم که یکی دستمو گرفت کوک بود که با چهره ای سرخ شده نگامون میکرد وایستادیم زنجیری وایستاده بودیم
-ولش کن
@تو ولش من
-من ؟ من ولش کنم؟نکنه یادت رفته بچه من شوهرشم
شوهرشم و شمرده شمرده و محکم گفت
@تو؟تو شوهرشی ؟اشتباه نگن اقای محترم این فقط اسمی ازدواج کرده در اصل شوهری در کار نیست ولش کن نمیفهمی اون منو دوست داره
-برام مهم نیست
تهیونگ اومد ودست کوک از دستم کند و دوباره کشید دوباره دستم گرفته شد برگشتم قطعا این دفعه دعوا بدی میشه لبخندی زدم
+کوک اشگال نداره ول کن
@حرف نزن
+کوک نمیخوام دعوا بکنین میدونی که؟ پس ولم کن
بهم چند ثانیه ای نگاه کرد لبخند ارامش بخش دیگه ای زدم که نگای بر از خشمش اروم شد ولی هنوز نگران بود دستمو از دست تهیونگ کندم و دست کوک و از دستم جدا کردم و در گوشش
+اروم باش داداشی اون هیچکاری نمیتونه بکنه مگه نه ؟
بهش نگاه کردم و لبخند ارومی زدم که لبخند محوی زد دوباره تهیونگ دستمو گرفت و کشید بردم تو اتاقمون پرتم کرد رو تخت
-احساساتتو تو خودت میکشی فهمیدی
+من بردت نیستم منم حس دارم نمیتونم مثل خودت سنگ باشم بی احساس من نمیتونم زندگی رباتی تورو پیش بگیرم تو میتونی اینجوری ادامه بدی من نه اقای محترم من نمی..تو...نم
نمیتونم شمرده شمرده گفتم چهرش خنثی نمیشه گفت عصبی نمیشه گفت ناراحت نمیشه گفت حالت عجیبی داشت داشت عصبی و عصبی تر میشد که یهو داد زد
-اره تو بردمی من رباتم بردمم باید ربات باشه من بی احساسم بردمم باید بی احساس باشه اینو تو گوشت فرو کن من نمیزارم نمیزارم تو بهش برسی میدونی که نمیزارم بدبخت من امثال اینو میشناسم اینا عشقاشون فقط مال چند وقته اینا فقط هوسه
منم متقابلاً داد زدم
...+
۴۴۷
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.