تقدیر سیاه و سفید p1
بدون اینکه حواسم به دور و برم باشه فقط تو راهرو های دادگاه میدوییدم . ن ن ن نباید میزاشتم اعدامش کنن اون تنها کسیه که تو این دنیا برام مونده
قبل از مرگ مادرم قول دادم که مراقبش باشم هر کاری میکنم تا نجاتش بدم .
بعد از کلی گشتن به اتاق بازجویی رسیدم .
بازپرس: خب خانم پارک ونسا همه چیز رو از اول و درست تعریف کنین
من: مث همیشه بعد از اینکه همه مشتریا رفتن میز ها رو تمیز کردم و ظرفا رو شستم
در ها رو قفل کردم و به سمت خونه حرکت کردم که په پسر که به نظر مست میومد دستم ر از پشت کشید
برگشتم و سری دستش ر پس زدم
و بهش گفتم : ولم کن عاقا
خاستم به راهم ادامه بدم که منو از پشت هول داد و با زانو خوردم زمین از ترس عقب عقب روی رمین خودمو میکشیدم و عقب
من: تو رو خدا ولم ..هق ..کن هق... خاهش میکنم ...هق
پصره پوزخند زد و هی جلوتر میومد
که یهو صدای جولیان داداشمو از پشت پصره شنیدم که میگف : با خاهر من چیکار داری عوضی
پصره : به تو چه بچه برو پی کارت هر کاری عشقم بکشه میکنم
جولیان عصبانی شد و به پصره حمله کرد یقشو گرفت و یه مشت بهش زد
بلند شدم و به سمت رفتم تا جداش کنم
من: جولیان ...هق ... داداشی ولش کن ... نزن ...هق .. بسه
جولیان بعد یه مدت دیگه پرتش کرد سمت جدول
که با صدای خوردن سرش به جدول قلبم اومد تو دهنم
پصره دیگه تکون نمیخورد
رفتم سمتش و سرش ر گرفتم ک دستم خونی شد
همون موقع پلیس اومد و دیگه بقیشو خودتون میدونین
بازپرس: خب که اینطور میتونین برین
بلند شد ک بره ولی با صدای همراه با بغض من از حرکت ایستاد
من: اعدام نمیشه درسته ... هق ... خاهش میکنم بگین نمیمیره ..
بازپرس: خانم پارک برادرتون مرتکب قتل شده ولی طبق مدارک قتل غیر عمد بوده و فقط اولیای مقتول میتونن رضایت بدن یا قصاص بخان تصمیم با اوناس
من: ینی اگه رضایت بدن زنده میمونه و آزاد میشه؟
بازپرس : بله شما هم بهتره اول وکیل بگیرین بعد هم به دنبال رضایت از خانواده مقتول باشین
اشکامو پاک کردم و گفتم : چشم چشم حتمن خیلی ممنون
بازپرس رفت . منم رفتم خونه تا هر چی پول دارم جم کنم تا بتونم یه وکیل دولتی بگیرم
پس انداز و دو سه تا تیکه طلا ک تنها داراییم بود ر ور داشتم و دوباره رفتم دادگاه دنبال وکیل
یه وکیل مرد پیدا کردم و اون هم پرونده ی جولیان رو قبول کرد . در زدم و رفتم تو اتاقش
طلاها و پول ها رو جلوش گذاشتم
من: آقای لی میدونم کمه ولی لطفا قبول کنین بعدن وقتی پول دستم اومد بقیشو میدم بهتون
آقای لی : ن دخترم لازم نیس من احتیاج مالی ندارم این ها رو بردار
من: ولی آخه ..
اقای لی: ولی نداره بردار تو بیشتر لازم داری
بعد از افتادن یه قطره اشک از چشمم گفتم: ممنونم واقعا ممنونم ازتون
قبل از مرگ مادرم قول دادم که مراقبش باشم هر کاری میکنم تا نجاتش بدم .
بعد از کلی گشتن به اتاق بازجویی رسیدم .
بازپرس: خب خانم پارک ونسا همه چیز رو از اول و درست تعریف کنین
من: مث همیشه بعد از اینکه همه مشتریا رفتن میز ها رو تمیز کردم و ظرفا رو شستم
در ها رو قفل کردم و به سمت خونه حرکت کردم که په پسر که به نظر مست میومد دستم ر از پشت کشید
برگشتم و سری دستش ر پس زدم
و بهش گفتم : ولم کن عاقا
خاستم به راهم ادامه بدم که منو از پشت هول داد و با زانو خوردم زمین از ترس عقب عقب روی رمین خودمو میکشیدم و عقب
من: تو رو خدا ولم ..هق ..کن هق... خاهش میکنم ...هق
پصره پوزخند زد و هی جلوتر میومد
که یهو صدای جولیان داداشمو از پشت پصره شنیدم که میگف : با خاهر من چیکار داری عوضی
پصره : به تو چه بچه برو پی کارت هر کاری عشقم بکشه میکنم
جولیان عصبانی شد و به پصره حمله کرد یقشو گرفت و یه مشت بهش زد
بلند شدم و به سمت رفتم تا جداش کنم
من: جولیان ...هق ... داداشی ولش کن ... نزن ...هق .. بسه
جولیان بعد یه مدت دیگه پرتش کرد سمت جدول
که با صدای خوردن سرش به جدول قلبم اومد تو دهنم
پصره دیگه تکون نمیخورد
رفتم سمتش و سرش ر گرفتم ک دستم خونی شد
همون موقع پلیس اومد و دیگه بقیشو خودتون میدونین
بازپرس: خب که اینطور میتونین برین
بلند شد ک بره ولی با صدای همراه با بغض من از حرکت ایستاد
من: اعدام نمیشه درسته ... هق ... خاهش میکنم بگین نمیمیره ..
بازپرس: خانم پارک برادرتون مرتکب قتل شده ولی طبق مدارک قتل غیر عمد بوده و فقط اولیای مقتول میتونن رضایت بدن یا قصاص بخان تصمیم با اوناس
من: ینی اگه رضایت بدن زنده میمونه و آزاد میشه؟
بازپرس : بله شما هم بهتره اول وکیل بگیرین بعد هم به دنبال رضایت از خانواده مقتول باشین
اشکامو پاک کردم و گفتم : چشم چشم حتمن خیلی ممنون
بازپرس رفت . منم رفتم خونه تا هر چی پول دارم جم کنم تا بتونم یه وکیل دولتی بگیرم
پس انداز و دو سه تا تیکه طلا ک تنها داراییم بود ر ور داشتم و دوباره رفتم دادگاه دنبال وکیل
یه وکیل مرد پیدا کردم و اون هم پرونده ی جولیان رو قبول کرد . در زدم و رفتم تو اتاقش
طلاها و پول ها رو جلوش گذاشتم
من: آقای لی میدونم کمه ولی لطفا قبول کنین بعدن وقتی پول دستم اومد بقیشو میدم بهتون
آقای لی : ن دخترم لازم نیس من احتیاج مالی ندارم این ها رو بردار
من: ولی آخه ..
اقای لی: ولی نداره بردار تو بیشتر لازم داری
بعد از افتادن یه قطره اشک از چشمم گفتم: ممنونم واقعا ممنونم ازتون
۷۳.۱k
۰۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.