پارت ۴۱ ( فکر کنم )
کوک ویو:
نگاه کردم دیدم چند تا از هیونگام با اون یاروعه دارن دعوا میکنن . چشمام به خاطر اشک درست نمیدید که یهو صدای هوپی هیونگ تو گوشم پیچید:
هوپی: کوک...کوکککک....کوکی...جونگ کوکی......الوووو
کوک: ه....ها ...چ...چیه بله هیونگ ؟
هوپی: دوساعته دارم صدات میکنم کجایی؟
کوک: ( با بغض) هیچی بگو
هوپی: الهی دورت بگردم بغض کردی واسه چی پاشو زنگ زدم اورژانس الان میاد . بلند شو ا.ت رو بردار بیار بیرون تا پسرا حساب این عوضی رو برسن .
با گریه بهش اوکی دادم ( الهی من قربون اون اشکت برم .....)
ا.ت رو بغل کردم و پشت سرم پسرا و اون یاروعه آمدن . جیمین هیونگ و یونگی هیونگ اون یاروعه رو تحویل پلیس دادن که همون موقع آمبولانس آمد . من با ا.ت سوار آمبولانس شدم و بقیه پسرا با اون ونه پشت سرمون آمدن .
تو راه فقط دست ا.ت رو گرفته بودم و با بغض نگاش میکردم .
نکنه اون پسری عنتر **کش ( بچم زده تو کار فحشای زشت) به ا.ت دست درازی کرده باشه؟( دیگه منظورمو از دست درازی میدونین دیگه . همون ت.ج.ا.و.ز خودمون )
از پرستار پرسیدم که چه بلایی سر ا.ت آمده ولی اونم با یه جواب دست و پا شکسته سعی کرد ساکتم کنه . گفت: الان نمیتونیم درست تشخیص بدیم لطفا صبر کنید بریم بیمارستان تا دکتر ببیننشون .
همینطوری تو فکر بودم که رسیدیم .
ا.ت رو با برانکارد ( برانکارد بود یا برانکار؟)
بردن تو یه اتاقی که بعد از چند دقیقه دکتر رفت تو همون اتاق . منم نشستم روی صندلی های کنار اتاق و سرمو بین دستام گرفتم .
نگران ا.ت بودم . همینطوری بی سر و صدا داشتم گریه میکردم که حس کردم دست یه نفر دورم حلقه شد . دوثانیه بعد یکی دیگه هم از اون طرف بغلم کرد . نگا کردم دیدم یه طرفتم ته ته هیونگ نشسته و طرف دیگر جین هیونگ و هر دوشون بغلم کردن .
اشکامو پاک کردم و لبخند زدم :)
همون لحظه جیمین هیونگ و نامجون هیونگ از پشت سرم آمدن .
نامی هیونگ موهامو بهم ریخت و جیمین هم لپام رو میکشید . هوپی هیونگ هم از جلو بغلم کرد و یونگی هیونگ هم یه لیوان آب میوه جلوم گرفت و یه لبخند لثه ای کیوت بهم تحویل داد . منم لبخند گشاد تر شد ( الله اکبر منظورم اینه که بزرگتر ....ام ....چیزه...... یعنی همون بیشتر خندید )
خدا میدونه کی رفته آب میوه گرفته
خدایا مرسی که هیونگامو آفریدی . خلاصه یکم داریم دادن تا آروم تر شدم .
یهو دکتر از اتاق آمد بیرون دویدم سمتش و پسرا هم دنبالم آمدن . به دکتر گفتم :
کوک: دکتر تروخدا بگین چی شد ؟ ا.ت خوبه ؟ چیز خاصی نیست؟ مشکلی نداره؟
دکتر: خونسرد باشید آقای جئون . یه لحظه صبر کنید الان میگم بهتون . بعد یه برگه آورد و نشونم داد و گفت
دکتر: این برگه ازمایششون هست که میگه مسمومیت غذایی پیدا کردن . که الان هم زیر سرمن و تا فردا هم قرص بخورن و تغذیه مناسب داشته باشند کافیه . یکم معدشون به غذایی که خوردن حساسیت داشته ولی مشکل خاصی نیست .
کوک: هووووف خب خداروشکر .کی میتونم ببینمش؟
دکتر: الان میتونید برید .ولی همه با هم نمیتونید فقط یک نفر .
.................................
خب خب
۲ چهره و میکاپ سانا
۳ لباس سانا
۴ چهره و میکاپ سومی
۵ لباس سومی
۶ چهره و میکاپ مینی
۷ لباس مینی
نگاه کردم دیدم چند تا از هیونگام با اون یاروعه دارن دعوا میکنن . چشمام به خاطر اشک درست نمیدید که یهو صدای هوپی هیونگ تو گوشم پیچید:
هوپی: کوک...کوکککک....کوکی...جونگ کوکی......الوووو
کوک: ه....ها ...چ...چیه بله هیونگ ؟
هوپی: دوساعته دارم صدات میکنم کجایی؟
کوک: ( با بغض) هیچی بگو
هوپی: الهی دورت بگردم بغض کردی واسه چی پاشو زنگ زدم اورژانس الان میاد . بلند شو ا.ت رو بردار بیار بیرون تا پسرا حساب این عوضی رو برسن .
با گریه بهش اوکی دادم ( الهی من قربون اون اشکت برم .....)
ا.ت رو بغل کردم و پشت سرم پسرا و اون یاروعه آمدن . جیمین هیونگ و یونگی هیونگ اون یاروعه رو تحویل پلیس دادن که همون موقع آمبولانس آمد . من با ا.ت سوار آمبولانس شدم و بقیه پسرا با اون ونه پشت سرمون آمدن .
تو راه فقط دست ا.ت رو گرفته بودم و با بغض نگاش میکردم .
نکنه اون پسری عنتر **کش ( بچم زده تو کار فحشای زشت) به ا.ت دست درازی کرده باشه؟( دیگه منظورمو از دست درازی میدونین دیگه . همون ت.ج.ا.و.ز خودمون )
از پرستار پرسیدم که چه بلایی سر ا.ت آمده ولی اونم با یه جواب دست و پا شکسته سعی کرد ساکتم کنه . گفت: الان نمیتونیم درست تشخیص بدیم لطفا صبر کنید بریم بیمارستان تا دکتر ببیننشون .
همینطوری تو فکر بودم که رسیدیم .
ا.ت رو با برانکارد ( برانکارد بود یا برانکار؟)
بردن تو یه اتاقی که بعد از چند دقیقه دکتر رفت تو همون اتاق . منم نشستم روی صندلی های کنار اتاق و سرمو بین دستام گرفتم .
نگران ا.ت بودم . همینطوری بی سر و صدا داشتم گریه میکردم که حس کردم دست یه نفر دورم حلقه شد . دوثانیه بعد یکی دیگه هم از اون طرف بغلم کرد . نگا کردم دیدم یه طرفتم ته ته هیونگ نشسته و طرف دیگر جین هیونگ و هر دوشون بغلم کردن .
اشکامو پاک کردم و لبخند زدم :)
همون لحظه جیمین هیونگ و نامجون هیونگ از پشت سرم آمدن .
نامی هیونگ موهامو بهم ریخت و جیمین هم لپام رو میکشید . هوپی هیونگ هم از جلو بغلم کرد و یونگی هیونگ هم یه لیوان آب میوه جلوم گرفت و یه لبخند لثه ای کیوت بهم تحویل داد . منم لبخند گشاد تر شد ( الله اکبر منظورم اینه که بزرگتر ....ام ....چیزه...... یعنی همون بیشتر خندید )
خدا میدونه کی رفته آب میوه گرفته
خدایا مرسی که هیونگامو آفریدی . خلاصه یکم داریم دادن تا آروم تر شدم .
یهو دکتر از اتاق آمد بیرون دویدم سمتش و پسرا هم دنبالم آمدن . به دکتر گفتم :
کوک: دکتر تروخدا بگین چی شد ؟ ا.ت خوبه ؟ چیز خاصی نیست؟ مشکلی نداره؟
دکتر: خونسرد باشید آقای جئون . یه لحظه صبر کنید الان میگم بهتون . بعد یه برگه آورد و نشونم داد و گفت
دکتر: این برگه ازمایششون هست که میگه مسمومیت غذایی پیدا کردن . که الان هم زیر سرمن و تا فردا هم قرص بخورن و تغذیه مناسب داشته باشند کافیه . یکم معدشون به غذایی که خوردن حساسیت داشته ولی مشکل خاصی نیست .
کوک: هووووف خب خداروشکر .کی میتونم ببینمش؟
دکتر: الان میتونید برید .ولی همه با هم نمیتونید فقط یک نفر .
.................................
خب خب
۲ چهره و میکاپ سانا
۳ لباس سانا
۴ چهره و میکاپ سومی
۵ لباس سومی
۶ چهره و میکاپ مینی
۷ لباس مینی
۴.۵k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.