Bitter or sweet ending p.۸
قاضی شروع به حرف زدن کرد...گفت....
قاضی : خب خانم پارک ا/ت چرا میخواید از آقای جئون جونگ کوک جدا بشید....
خیلی ریلکس پام رو روی پای دیگم انداختمو گفتم....
ا/ت : چون با خانومی که کنارشون میبینین بهم خیانت کردن.....
قاضی : پس هردو از این طلاق راضی هستین...
ا/ت و کوک : بله....
قاضی : خیله خب....از این پس شما آقای جئون و شما خانم پارک هیچ تعهدی نسبت بهم و حق هیچ گونه مزاحمت و دخالت توی زندگی همدیگر را ندارین.....طلاق شما رو اعلام میکنم.....
بعد از این حرف بلند شدم تا برم که با بیاد آوردن چیزی به سمتشون قدم برداشتم.....دختره با دیدنم گفت.....
دختره : چیه چرا نمیخوای دست از زندگی ما برداری.....
ا/ت: اوه احساس نمیکنی خیلی اعتماد بنفس داری....این زندگی که میگی واسه ی من هیچ ارزشی نداره....من برای چیز دیگه ای اومدم.....
دست کردم توی جیبم و حلقه ای که موقع ازدواج باهم خریدیم رو جلوی صورتش گرفتم.....
دختره میخواست حرفی بزنه که انگشتر رو جلوی چشماش ول کردم......روبهشون خیلی ریلکس گفتم.....
ا/ت : امیدوارم هیچ وقت توی زندگیم اسمی ازتون نباشه......
میتونستم تعجب رو داخل چشماش حس کنم صد درصد فک نمیکرد این کارو کنم....بعد از این حرف سریع به سمت جولی حرکت کردمو گفتم....
ا/ت : باید سریع بریم خونه وسایل رو جمع کنیم وگرنه پرواز دیر میشه......
سری تکون داد و سریع به تاکسی گرفتمو به سمت خونه حرکت کردیم بعد از جمع کردن وسایل با همون تاکسی به سمت فرودگاه حرکت کردیم.....بعد از حساب کردن کرایه سریع داخل فرودگاه شدیم و سمت پذیرش رفتیم..........گفتم....
ا/ت : پر....پرواز آمریکا....بلند شده ( نفس نفس زدن)
خانومه : تا سه دقیقه ی دیگه بلند میشه بهتره عجله کنید.....
سری تکون دادمو سریع بعد از انجام کارا به سمت هواپیما حرکت کردیم بعد از اینکه سرجامون نشستیم نفس عمیقی کشیدم که جولی یکی محکم زد پس کلم....گفتم.....
ا/ت : یاااا چرا میزنی.....
جولی : بیشعوررر صصگگگگگگگ تا حالا تو عمرم انقدر ندویده بودم هرچی صبحانه خوردم پرید.....
ا/ت : اوووو حالا چیشده خوبه ۱ متر بیشتر نبود.....
جولی : فقط خفه شو تا همینجا نکشتمت.....
خنده ای کردمو سرمو به صندلی تکیه دادم....چشمامو بستم که کم کم چشمام گرم شدو خوابم برد....
*۳ ساعت بعد*(من نمیدونم سئول تا آمریکا چقدره همینجوری یه چیز گذاشتم)
*فرودگاه بین المللی لس آنجلس*
با تکونای شدید کسی آروم چشمامو باز کردم که صورت جولی رو تو یه سانتی صورتم دیدم بلند گفتم.....
قاضی : خب خانم پارک ا/ت چرا میخواید از آقای جئون جونگ کوک جدا بشید....
خیلی ریلکس پام رو روی پای دیگم انداختمو گفتم....
ا/ت : چون با خانومی که کنارشون میبینین بهم خیانت کردن.....
قاضی : پس هردو از این طلاق راضی هستین...
ا/ت و کوک : بله....
قاضی : خیله خب....از این پس شما آقای جئون و شما خانم پارک هیچ تعهدی نسبت بهم و حق هیچ گونه مزاحمت و دخالت توی زندگی همدیگر را ندارین.....طلاق شما رو اعلام میکنم.....
بعد از این حرف بلند شدم تا برم که با بیاد آوردن چیزی به سمتشون قدم برداشتم.....دختره با دیدنم گفت.....
دختره : چیه چرا نمیخوای دست از زندگی ما برداری.....
ا/ت: اوه احساس نمیکنی خیلی اعتماد بنفس داری....این زندگی که میگی واسه ی من هیچ ارزشی نداره....من برای چیز دیگه ای اومدم.....
دست کردم توی جیبم و حلقه ای که موقع ازدواج باهم خریدیم رو جلوی صورتش گرفتم.....
دختره میخواست حرفی بزنه که انگشتر رو جلوی چشماش ول کردم......روبهشون خیلی ریلکس گفتم.....
ا/ت : امیدوارم هیچ وقت توی زندگیم اسمی ازتون نباشه......
میتونستم تعجب رو داخل چشماش حس کنم صد درصد فک نمیکرد این کارو کنم....بعد از این حرف سریع به سمت جولی حرکت کردمو گفتم....
ا/ت : باید سریع بریم خونه وسایل رو جمع کنیم وگرنه پرواز دیر میشه......
سری تکون داد و سریع به تاکسی گرفتمو به سمت خونه حرکت کردیم بعد از جمع کردن وسایل با همون تاکسی به سمت فرودگاه حرکت کردیم.....بعد از حساب کردن کرایه سریع داخل فرودگاه شدیم و سمت پذیرش رفتیم..........گفتم....
ا/ت : پر....پرواز آمریکا....بلند شده ( نفس نفس زدن)
خانومه : تا سه دقیقه ی دیگه بلند میشه بهتره عجله کنید.....
سری تکون دادمو سریع بعد از انجام کارا به سمت هواپیما حرکت کردیم بعد از اینکه سرجامون نشستیم نفس عمیقی کشیدم که جولی یکی محکم زد پس کلم....گفتم.....
ا/ت : یاااا چرا میزنی.....
جولی : بیشعوررر صصگگگگگگگ تا حالا تو عمرم انقدر ندویده بودم هرچی صبحانه خوردم پرید.....
ا/ت : اوووو حالا چیشده خوبه ۱ متر بیشتر نبود.....
جولی : فقط خفه شو تا همینجا نکشتمت.....
خنده ای کردمو سرمو به صندلی تکیه دادم....چشمامو بستم که کم کم چشمام گرم شدو خوابم برد....
*۳ ساعت بعد*(من نمیدونم سئول تا آمریکا چقدره همینجوری یه چیز گذاشتم)
*فرودگاه بین المللی لس آنجلس*
با تکونای شدید کسی آروم چشمامو باز کردم که صورت جولی رو تو یه سانتی صورتم دیدم بلند گفتم.....
۴۶.۰k
۱۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.