وقتی سرطان داشت p اخر
ویو کوک
سریع پرستار هارو صدا زدم رونا رو بردن وبهش ارام بخش زدن تا یکم اروم شه و بخوابه یک ساعت گذشت که دکتر اومد بیرون
علامت دکتر =
کوک: حالش چطوره؟
=عمل به خوبی پیش رفت و خداروشکر حالشون خوبه
کوک: هوففف خداروشکر
وقتی دکتر گفت حالش خوبه ازش اجازه گرفتیم بریم ته رو ببینیم.....
ویو ته
وقتی چشمامو باز کردم یکم قلبم درد داشت میخواستم یلند شم بشینم که در باز شد و چند نفر اومدن تو دقت که کردم پسرا بودن کوک تا منو دید سریع اومد کمکم کردن که بشینم
کوک: حالت خوبه؟
-خوبم مرسی فقط هنوز یکم درد دارم
کوک: بخاطر عمله
-اوهوم.... کوک
کوک: جانم؟
-رونا خونس یا اینجا؟
کوک: داشت گریه میکرد بعدش بیهوش شد که پرستارا بهش ارام بخش زدن
-میشه بری ببینی حالش خوبه یا نه؟
کوک: باشه
کوک رفت تا رونا رو چک کنه که حالش خوبه یانه
جیمین: نگرانت بودیم پسر
-شرمنده.... اخخخ
جیمین: خوبی؟(نگران)
-ا.... اره
ویو راوی
همین که داشت با جیمین و پسرا حرف میزد کوک با رونا وارد شد و میا تا ته رو دید پرید بغلش
چ.... چاگیا خیلی ترسیدم
-از چی؟(موهاش نوازش میکنه)
از اینکه از دستت بدم چرا بهم نگفتی؟
-میترسیدم ولم کنی
من هیچ وقت ولت نمیکنم قول میدم
-قول؟
قول
ته و میا همو بغل کردن و یه بوسه مهمون همدیگ کردند
کوک: اهمم اهمم اینجا شش تا سینگل هستا
خنده
-قربون خنده هات برم
سرشو گذاشت روی سینه ی مرد زندگیش و پادشاهشم یه بوسه ای روی سرس گذاشت و چشماش و بست و گفت
-عاشقتم ملکه ی قلبم......
پایانننن
چطور بود؟
سریع پرستار هارو صدا زدم رونا رو بردن وبهش ارام بخش زدن تا یکم اروم شه و بخوابه یک ساعت گذشت که دکتر اومد بیرون
علامت دکتر =
کوک: حالش چطوره؟
=عمل به خوبی پیش رفت و خداروشکر حالشون خوبه
کوک: هوففف خداروشکر
وقتی دکتر گفت حالش خوبه ازش اجازه گرفتیم بریم ته رو ببینیم.....
ویو ته
وقتی چشمامو باز کردم یکم قلبم درد داشت میخواستم یلند شم بشینم که در باز شد و چند نفر اومدن تو دقت که کردم پسرا بودن کوک تا منو دید سریع اومد کمکم کردن که بشینم
کوک: حالت خوبه؟
-خوبم مرسی فقط هنوز یکم درد دارم
کوک: بخاطر عمله
-اوهوم.... کوک
کوک: جانم؟
-رونا خونس یا اینجا؟
کوک: داشت گریه میکرد بعدش بیهوش شد که پرستارا بهش ارام بخش زدن
-میشه بری ببینی حالش خوبه یا نه؟
کوک: باشه
کوک رفت تا رونا رو چک کنه که حالش خوبه یانه
جیمین: نگرانت بودیم پسر
-شرمنده.... اخخخ
جیمین: خوبی؟(نگران)
-ا.... اره
ویو راوی
همین که داشت با جیمین و پسرا حرف میزد کوک با رونا وارد شد و میا تا ته رو دید پرید بغلش
چ.... چاگیا خیلی ترسیدم
-از چی؟(موهاش نوازش میکنه)
از اینکه از دستت بدم چرا بهم نگفتی؟
-میترسیدم ولم کنی
من هیچ وقت ولت نمیکنم قول میدم
-قول؟
قول
ته و میا همو بغل کردن و یه بوسه مهمون همدیگ کردند
کوک: اهمم اهمم اینجا شش تا سینگل هستا
خنده
-قربون خنده هات برم
سرشو گذاشت روی سینه ی مرد زندگیش و پادشاهشم یه بوسه ای روی سرس گذاشت و چشماش و بست و گفت
-عاشقتم ملکه ی قلبم......
پایانننن
چطور بود؟
۷.۰k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.