𝐩 𝟒
𝐩 𝟒
_ شب شده؟ ( با لحن خواب آلودی)
+ بیدار شدی؟
_ وای ببخشید خیلی خوابیدم.
بوسه ی کوتاهی روی لبهای دختر زد و با لبخند گفت : مطمعنم به خاطر دیروز خیلی اذیت شدی. حق داری.
_ مرسی که درکم میکنی. وای من خیلی گرسنمه. موافقی شام بخوریم؟
+ به شدت.
_ پس من شام درست میکنم تو هم ظرفارو بشور.
+ چشم فرمانده.
دقایقی بعد :
_ شام آمادس.
تهیونگ درحالی که شمع های روی میز رو روشن میکرد گفت : خوبه.
_ اووووو چه خوب میزو چیدی.
تهیونگ موزیک ملایمی رو گذاشت و صندلی رو برای دختر بیرون کشید : مادمازل لطفا بفرمایید.
با خنده جواب داد : متشکرم مستر.
تهیونگ خندید و نشست. شراب قرمز رو توی هردو گیلاس ریخت. ا.ت با لذت شروع به خوردن کرد: وایییی دست پختت خیلی خوبه.
_ میدونم .
+ پس چرا هیچوقت برام آشپزی نکردی؟
_ چون نتونستیم بریم خونه ی هم.
+ ولی بازم...... خیلی بدجنسی. ( با لحن کیوت و عصبانی)
_ تنها چیزی که نمیتونم باور کنم اینه که تو همون مردی هستی که دیشب میگفتی باید صدات کنم ددی.
خنده ای کرد و گفت : قبول داری مال من شدی؟
_ اگر تو زندگیم برای بار اول س*ک*س داشته باشم دلیل میشه اون شخص منو مال خودش کرده باشه؟
+ خب......
_ به نظرت اون کسی که توی بار برده ی جنسیه یا اونایی که برای بار اول بهشون تجاوز جنسی میشه باید چی بگن؟
تهیونگ از روی صندلی بلند شد و گفت : بیا فعالا این حرفارو بزاریم برای بعدن.
جلوی دختر خم شد و دستشو دراز کرد و با صدای بم و جذابش گفت : به من افتخار رقص رو میدین بانوی زیبا؟
لبخندی زد : البته.
دختر بلند شد و دستشو رو تو دستای مرد روبرو گذاشت.
تهیونگ کمر دختر رو گرفت و دختر دستشو رو دور گردن تهیونگ انداخت. با لبخند به هم خیره شدن. چشماشون میدرخشید. جوری که این دونفر همو دوست داشتن غیر قابل توصیف بود. عشق همینه. غیر قابل توصیف.............
همینقدر دردناک و قشنگه........
لایک یادتون نره 💖
_ شب شده؟ ( با لحن خواب آلودی)
+ بیدار شدی؟
_ وای ببخشید خیلی خوابیدم.
بوسه ی کوتاهی روی لبهای دختر زد و با لبخند گفت : مطمعنم به خاطر دیروز خیلی اذیت شدی. حق داری.
_ مرسی که درکم میکنی. وای من خیلی گرسنمه. موافقی شام بخوریم؟
+ به شدت.
_ پس من شام درست میکنم تو هم ظرفارو بشور.
+ چشم فرمانده.
دقایقی بعد :
_ شام آمادس.
تهیونگ درحالی که شمع های روی میز رو روشن میکرد گفت : خوبه.
_ اووووو چه خوب میزو چیدی.
تهیونگ موزیک ملایمی رو گذاشت و صندلی رو برای دختر بیرون کشید : مادمازل لطفا بفرمایید.
با خنده جواب داد : متشکرم مستر.
تهیونگ خندید و نشست. شراب قرمز رو توی هردو گیلاس ریخت. ا.ت با لذت شروع به خوردن کرد: وایییی دست پختت خیلی خوبه.
_ میدونم .
+ پس چرا هیچوقت برام آشپزی نکردی؟
_ چون نتونستیم بریم خونه ی هم.
+ ولی بازم...... خیلی بدجنسی. ( با لحن کیوت و عصبانی)
_ تنها چیزی که نمیتونم باور کنم اینه که تو همون مردی هستی که دیشب میگفتی باید صدات کنم ددی.
خنده ای کرد و گفت : قبول داری مال من شدی؟
_ اگر تو زندگیم برای بار اول س*ک*س داشته باشم دلیل میشه اون شخص منو مال خودش کرده باشه؟
+ خب......
_ به نظرت اون کسی که توی بار برده ی جنسیه یا اونایی که برای بار اول بهشون تجاوز جنسی میشه باید چی بگن؟
تهیونگ از روی صندلی بلند شد و گفت : بیا فعالا این حرفارو بزاریم برای بعدن.
جلوی دختر خم شد و دستشو دراز کرد و با صدای بم و جذابش گفت : به من افتخار رقص رو میدین بانوی زیبا؟
لبخندی زد : البته.
دختر بلند شد و دستشو رو تو دستای مرد روبرو گذاشت.
تهیونگ کمر دختر رو گرفت و دختر دستشو رو دور گردن تهیونگ انداخت. با لبخند به هم خیره شدن. چشماشون میدرخشید. جوری که این دونفر همو دوست داشتن غیر قابل توصیف بود. عشق همینه. غیر قابل توصیف.............
همینقدر دردناک و قشنگه........
لایک یادتون نره 💖
۱۰.۵k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.