رزی سرش رو به تایید تکون میده
رزی سرش رو به تایید تکون میده
یونگی دستش رو برمیداره و رزی دنبالش میره
سوار ماشین میشن.
میرسن خونه ی یونگی
رزی سر صندلی میشینه(صندلی آشپزخونه ی یونگی اسلاید دوم)
یونگی هم جعبه ی کمک های اولیه رو میاره و سر صندلی کناریش میشینه
آستین رزی خونی شده بود.
یونگی:بزار ببینم دستتو
رزی:نمیخواد خوبم
یونگی:اگه راست میگی بزار ببینم
رزی آستینشو میزنه بالا و رو به یونگی میکنه
یونگی بتادین رو در میاره و رو زخم رزی میریزه و باند پیچی میکنه.
رزی میخواد بلند شه که صندلی شل میشه و میوفته. اما یونگی میگیرتش
و چشم تو چشم میشن.(بهتون گفتم یچی خوردن که آب نبوده. دزیریست ها میدونن چی بوده...)
و بعد چند ثانیه نگاه تبدیل میشه به بوسه ی فرانسوی...
در همین حال دم در خونه ی تهیونگ:
ته:من کوک رو میارم بالا تو لیسا رو ببر جیمین
جیمین:باشه
تهیونگ کوک رو بلند میکنه ولی میفهمه که تب داره و چرت پرت میگه میدوئه سمت خونه و کوک رو میبره تو اتاق و میزاره رو تخت
ته:جیمیییینننن!
جیمین:چی شده!؟؟
ته:کوک تب داره برو جعبه ی کمک های اولیه رو از تو کمد بیار
جیمین میره میاره
۳۰ دقیقه بعد:
ته داره آب دستمال رو خالی میکنه که آبش میچکه رو شونه ی کوک و لباسشو خیس میکنه.
ته:جیمین بیا لباس برادرت رو عوض کن!
جیمین میاد لباس کوک رو در بیاره که یه زخم از شونش تا روی شکمش میبینه
ته:پس تبش به خاطر عفونت این زخمست
جیمین:بارورم نمیشه اینو به کسی نگفته...
ته:شاید میخواسته خودش از پس مشکلاتش بر بیاد.
ته زخم رو پانسمان میکنه و جیمین هم لباس کوک رو تنش میکنه(ها چیه انتظار چیو داشتین؟ تهیونگ که از این کارا نمیکنه! خجالت بکشید!)
۱ ساعت میگذره جیمین به اصرار ته خوابیده
ته با خودش میگه:هعی... یونگی.. چه بلایی سر این خونواده آوردی؟ اگه این بچه هم یکی مثل من یا یونگی بشه چی؟ )
که کوک بلند میشه و میشینه:من چرا تو تختم؟ لباسم کی عوض شد؟
ته:نترس.جیمین لباسات رو تنت کرد.
ته مکس کرد و گفت:جریان این زخمت چیه؟
کوک:جیمین دیدش؟!
ته:آره
کوک:ای بابا.. خب میدونی من زیاد آدم محبوبی تو دبیرستان نیستم..
ته:میدونم درکت میکنم..
که گوشی ته زنگ می خوره
یونگی دستش رو برمیداره و رزی دنبالش میره
سوار ماشین میشن.
میرسن خونه ی یونگی
رزی سر صندلی میشینه(صندلی آشپزخونه ی یونگی اسلاید دوم)
یونگی هم جعبه ی کمک های اولیه رو میاره و سر صندلی کناریش میشینه
آستین رزی خونی شده بود.
یونگی:بزار ببینم دستتو
رزی:نمیخواد خوبم
یونگی:اگه راست میگی بزار ببینم
رزی آستینشو میزنه بالا و رو به یونگی میکنه
یونگی بتادین رو در میاره و رو زخم رزی میریزه و باند پیچی میکنه.
رزی میخواد بلند شه که صندلی شل میشه و میوفته. اما یونگی میگیرتش
و چشم تو چشم میشن.(بهتون گفتم یچی خوردن که آب نبوده. دزیریست ها میدونن چی بوده...)
و بعد چند ثانیه نگاه تبدیل میشه به بوسه ی فرانسوی...
در همین حال دم در خونه ی تهیونگ:
ته:من کوک رو میارم بالا تو لیسا رو ببر جیمین
جیمین:باشه
تهیونگ کوک رو بلند میکنه ولی میفهمه که تب داره و چرت پرت میگه میدوئه سمت خونه و کوک رو میبره تو اتاق و میزاره رو تخت
ته:جیمیییینننن!
جیمین:چی شده!؟؟
ته:کوک تب داره برو جعبه ی کمک های اولیه رو از تو کمد بیار
جیمین میره میاره
۳۰ دقیقه بعد:
ته داره آب دستمال رو خالی میکنه که آبش میچکه رو شونه ی کوک و لباسشو خیس میکنه.
ته:جیمین بیا لباس برادرت رو عوض کن!
جیمین میاد لباس کوک رو در بیاره که یه زخم از شونش تا روی شکمش میبینه
ته:پس تبش به خاطر عفونت این زخمست
جیمین:بارورم نمیشه اینو به کسی نگفته...
ته:شاید میخواسته خودش از پس مشکلاتش بر بیاد.
ته زخم رو پانسمان میکنه و جیمین هم لباس کوک رو تنش میکنه(ها چیه انتظار چیو داشتین؟ تهیونگ که از این کارا نمیکنه! خجالت بکشید!)
۱ ساعت میگذره جیمین به اصرار ته خوابیده
ته با خودش میگه:هعی... یونگی.. چه بلایی سر این خونواده آوردی؟ اگه این بچه هم یکی مثل من یا یونگی بشه چی؟ )
که کوک بلند میشه و میشینه:من چرا تو تختم؟ لباسم کی عوض شد؟
ته:نترس.جیمین لباسات رو تنت کرد.
ته مکس کرد و گفت:جریان این زخمت چیه؟
کوک:جیمین دیدش؟!
ته:آره
کوک:ای بابا.. خب میدونی من زیاد آدم محبوبی تو دبیرستان نیستم..
ته:میدونم درکت میکنم..
که گوشی ته زنگ می خوره
۴.۶k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.