Part¹⁸
Part¹⁸
ا.ت ویو:
رفتیم کنار گل ها وسیله هارو چیدیم و نشستیم
هانول:خب بزارید برات پنکیک بزارم
توی سبد ها کلی شیرینی همراه با میوه و نوشیدنی... بود..نوشیدنی رو از داخل سبد بیرون اوردم و داخل دوتا لیوان ریختم...هانول پنکیک رو جلوم گذاشت... درحالی که برای خودشم داشت توی بشقاب پنکیک میزاشت گفتم
ا.ت:میخواستم این سوال رو ازت بپرسم ولی موقعیتش پیش نمیومد... تو چند سالته؟
هانول سرش رو بلند کرد گفت
هانول:خب من ²² سالمه
ا.ت:سنت مناسبته حدس میزدم
هانول:بخور از دهن میوفته
چنگالی که کنار بشقاب بود رو برداشتم و تیکه ای از پنکیک رو گذاشتم توی دهنم و مزه مزه اش کردم
ا.ت:چقدر خوشمزست
هانول:اره خیلی...
توی این مدت در حال بگو بخند بودیم و خیلی بهمون خوش گذشت...قبل از اینکه بریم رفتیم و یه تاج گل برای هم دیگه درست کردیم
هانول:ا.ت یه زره خم شو تا اینو بزارم سرت
یکم خم شدم و هانول تاج گل رو گذاشت روی سرم
هانول:واقعا بهت میاد
ا.ت:به تو هم میاد
هانول:راستی بیا با این دوربین از خودمون عکس بگیریم
هانول رفت عقب تر گفت
هانول:اماده باش یک... دو....سه
و چیریک دوربین ازم عکس گرفت...هانول منتظر شد تا عکس از دوربین خارج بشه.... عکس که خارج شد برداشتش و تکونش داد وقتی نگاهش کرد چشماش برق زد
هانول:وایی ا.ت چقدر عکست خوشگل شده
دویدم سمتش و عکس تو دستش رو گفتم واقعا زیبا و بینظیر بود
ا.ت:خیلی قشنگه
هانول:خب تو از من عکس بگیر
دوربین رو گرفتم
ا.ت:باید کدوم دکمه رو بزنم؟
هانول:همون دکمه که سفیده
دکمه رو پیدا کردم
ا.ت:اماده..یک.... دو.... سه
چیریک
منم مثل هانول همون کار هارو کردم واقعا عکس قشنگی از اب در اومد...هانول دوربین رو روی یه تخته ساعت ثابت کرد و دکمه معکوس رو زد و زودی اومد پیش من دست های همو گرفتیم و از ته دل خندیدیم و چیریک دوربین عکس گرفت دوتایی سمت دوربین رفتیم هانول عکس رو برداشت مثل قبل عکس رو تکون داد تا وقتی که عکس خودشو نشون بده
هانول:عالی شد ببین
نگاهی به عکس انداختم خیلی خوب شده بود
هانول:این دوتا هم یادگاری برای تو
با مهربونی نگام کرد از دستش عکسارو گرفتم و با عکس خودم گذاشتمشون توی کیف دستیم...وسایل هارو جمع کردیم و گذاشتیم پشت ماشین و سوار ماشین شدیم راننده هم سوار شد و به سمت عمارت حرکت کردیم
ادامه دارد
شرط:
لایک۱۳ کامنت ۱۳
منتظرم✨
🍷حمایت فراموش نشه🍷
ا.ت ویو:
رفتیم کنار گل ها وسیله هارو چیدیم و نشستیم
هانول:خب بزارید برات پنکیک بزارم
توی سبد ها کلی شیرینی همراه با میوه و نوشیدنی... بود..نوشیدنی رو از داخل سبد بیرون اوردم و داخل دوتا لیوان ریختم...هانول پنکیک رو جلوم گذاشت... درحالی که برای خودشم داشت توی بشقاب پنکیک میزاشت گفتم
ا.ت:میخواستم این سوال رو ازت بپرسم ولی موقعیتش پیش نمیومد... تو چند سالته؟
هانول سرش رو بلند کرد گفت
هانول:خب من ²² سالمه
ا.ت:سنت مناسبته حدس میزدم
هانول:بخور از دهن میوفته
چنگالی که کنار بشقاب بود رو برداشتم و تیکه ای از پنکیک رو گذاشتم توی دهنم و مزه مزه اش کردم
ا.ت:چقدر خوشمزست
هانول:اره خیلی...
توی این مدت در حال بگو بخند بودیم و خیلی بهمون خوش گذشت...قبل از اینکه بریم رفتیم و یه تاج گل برای هم دیگه درست کردیم
هانول:ا.ت یه زره خم شو تا اینو بزارم سرت
یکم خم شدم و هانول تاج گل رو گذاشت روی سرم
هانول:واقعا بهت میاد
ا.ت:به تو هم میاد
هانول:راستی بیا با این دوربین از خودمون عکس بگیریم
هانول رفت عقب تر گفت
هانول:اماده باش یک... دو....سه
و چیریک دوربین ازم عکس گرفت...هانول منتظر شد تا عکس از دوربین خارج بشه.... عکس که خارج شد برداشتش و تکونش داد وقتی نگاهش کرد چشماش برق زد
هانول:وایی ا.ت چقدر عکست خوشگل شده
دویدم سمتش و عکس تو دستش رو گفتم واقعا زیبا و بینظیر بود
ا.ت:خیلی قشنگه
هانول:خب تو از من عکس بگیر
دوربین رو گرفتم
ا.ت:باید کدوم دکمه رو بزنم؟
هانول:همون دکمه که سفیده
دکمه رو پیدا کردم
ا.ت:اماده..یک.... دو.... سه
چیریک
منم مثل هانول همون کار هارو کردم واقعا عکس قشنگی از اب در اومد...هانول دوربین رو روی یه تخته ساعت ثابت کرد و دکمه معکوس رو زد و زودی اومد پیش من دست های همو گرفتیم و از ته دل خندیدیم و چیریک دوربین عکس گرفت دوتایی سمت دوربین رفتیم هانول عکس رو برداشت مثل قبل عکس رو تکون داد تا وقتی که عکس خودشو نشون بده
هانول:عالی شد ببین
نگاهی به عکس انداختم خیلی خوب شده بود
هانول:این دوتا هم یادگاری برای تو
با مهربونی نگام کرد از دستش عکسارو گرفتم و با عکس خودم گذاشتمشون توی کیف دستیم...وسایل هارو جمع کردیم و گذاشتیم پشت ماشین و سوار ماشین شدیم راننده هم سوار شد و به سمت عمارت حرکت کردیم
ادامه دارد
شرط:
لایک۱۳ کامنت ۱۳
منتظرم✨
🍷حمایت فراموش نشه🍷
۷۳۶
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.