۲۴:)
جیونگ: اونی حالت خوبه؟
محکم توی بغلم فشوردمش : من خوبم جیونگ متاسفام که پیدات نکردم زودتر
ازم جدا شد و با لبخندی که روی لباش بود گفت: اونی من حالم خوبه هیونگمین پیدام کرد پس نیازی نیست خودتو سرزنش کنی باشه؟
گفتم: باشه
در همین حین با صدای باز شدن در اتاق به خودمون اومدیم
و با صورت خوابآلود جونگ کوک مواجه شدیم
_ات من هنوز خوابم میادا
+ خب برو بخواب
_بیا بغلم خوووو
خندیدیم به سمت اتاق خواب رفتیم تا یکم بانی کوچولوم رو بخوابونم
[دو هفته بعد]
با لرز گفتم: ش..شو..شوخیه دیگه مگه نه؟
پدرش جواب داد: نه دخترم
گفتم: یعنی چی آخه همینقدر ترسناک ازدواج می کنید؟
خنده ای کرد و گفت: پس چیکار کنیم؟ توی دنیای ما تنها یک راه برای ازدواج یک آدمیزاد و خوناشام وجود داره در غیر این صورت اون ازدواج رسمی نمیشه که
آب دهنمو قورت دادم و گفتم: حالا زمان مراسم ازدواج کیه؟
مادرش با لبخند گفت: دوروز دیگه
بلند شدم و بعد از تعظیم کوچولوم به سمت اتاق جونگ کوک رفتم شاید بتونم ازش کمک بگیرم....
محکم توی بغلم فشوردمش : من خوبم جیونگ متاسفام که پیدات نکردم زودتر
ازم جدا شد و با لبخندی که روی لباش بود گفت: اونی من حالم خوبه هیونگمین پیدام کرد پس نیازی نیست خودتو سرزنش کنی باشه؟
گفتم: باشه
در همین حین با صدای باز شدن در اتاق به خودمون اومدیم
و با صورت خوابآلود جونگ کوک مواجه شدیم
_ات من هنوز خوابم میادا
+ خب برو بخواب
_بیا بغلم خوووو
خندیدیم به سمت اتاق خواب رفتیم تا یکم بانی کوچولوم رو بخوابونم
[دو هفته بعد]
با لرز گفتم: ش..شو..شوخیه دیگه مگه نه؟
پدرش جواب داد: نه دخترم
گفتم: یعنی چی آخه همینقدر ترسناک ازدواج می کنید؟
خنده ای کرد و گفت: پس چیکار کنیم؟ توی دنیای ما تنها یک راه برای ازدواج یک آدمیزاد و خوناشام وجود داره در غیر این صورت اون ازدواج رسمی نمیشه که
آب دهنمو قورت دادم و گفتم: حالا زمان مراسم ازدواج کیه؟
مادرش با لبخند گفت: دوروز دیگه
بلند شدم و بعد از تعظیم کوچولوم به سمت اتاق جونگ کوک رفتم شاید بتونم ازش کمک بگیرم....
۱۳.۱k
۲۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.