@rose scenario
از طرف دانشگاه، مسافرت رفتید اسپانیا ، مادرید . رو تخت هتل دراز کشیدی و داری کتاب میخونی که يهو مامانت بهت زنگ میزنه. کتاب رو کنار میزاری و جواب میدی: سلام ،مامان من رسیدم و الان تو هتلم ، کاری نداری؟
عصبانیت رو تو لحن مامانت حس میکنی که میگه : « مثل اینکه رفتی کشور غریبه و احترام به مادرت کلا یادت رفته ! حالا اینبار رو میبخشمت چون نمیخوام مسافرت رو زهر مارت کنم
براش از دور پشت چشم نازک میکنی ، قصد داری حرف بزنی ولی اون زودتر اقدام میکنه : « میرم سر اصل مطلب ، به هیچ عنوان نزدیک اون پسرای مضخرف دانشگاهتون نمیشی فهمیدی؟ نزدیک استادتون بمون ، اون مرد خوبیه ، میتونه ازت محافظت کنه
زیر لب میخندی و به استادت که برهنه کنار تو روی تخت خوابیده، خیره میشی ، بدون اینکه نگاهت رو ازش برداری، میگی باشه مامان ، سعی میکنم تا میتونم بهش نزدیک شم .»
عصبانیت رو تو لحن مامانت حس میکنی که میگه : « مثل اینکه رفتی کشور غریبه و احترام به مادرت کلا یادت رفته ! حالا اینبار رو میبخشمت چون نمیخوام مسافرت رو زهر مارت کنم
براش از دور پشت چشم نازک میکنی ، قصد داری حرف بزنی ولی اون زودتر اقدام میکنه : « میرم سر اصل مطلب ، به هیچ عنوان نزدیک اون پسرای مضخرف دانشگاهتون نمیشی فهمیدی؟ نزدیک استادتون بمون ، اون مرد خوبیه ، میتونه ازت محافظت کنه
زیر لب میخندی و به استادت که برهنه کنار تو روی تخت خوابیده، خیره میشی ، بدون اینکه نگاهت رو ازش برداری، میگی باشه مامان ، سعی میکنم تا میتونم بهش نزدیک شم .»
۱.۲k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.