رمان عشق مثلث پارت ۲۳
جولیا شروع به حرف زدن کرد
جیمین و سوجین از تعجب نمیتونستن کار کنن
علامت جولیا ♧
◇سوجین میشه بهم آب بدی
+ج..جو..جولیا تو حرف زدی
_وایی باورمنمیشه
(ساعت۱۰ شب)
بعد غذای مفصل به سمت بیمارستان رفتن(بیمارستان شبانه روزی)
باهم رفتین تو که مین سو شمارو دید کمی اخماش رفت تو
+مین سو میخوام یه چیزی بهت بگم
&بگو بیبی میشنوم
_میشه اینجا باهاش اونطوری حرف نزنی؟
&من رئیس اینجام و به تو ربطی نداره من چجوری حرف میزنم
+بچه هه اینجا بیمارستانه
&خوب چی میخواستی بگی؟
+جولیا حرف میزنه
&چی
مین سو نشست و هم اندازه جولیا شد
&جولیا تو حرف میزنی؟
◇ارع
&وایی باورم نمیشه سوجین چطوری تونستی اینکارو کنی؟
_با خوش گذرونی منو سوجین جولیا رو هم خوشحال کردیم
&سوجین به جیمین یه چیزی بگو دیگه داره شورشو در میاره
+باش دیگه پیش بچه بده اینطوری دعوا میکنین
@سلام چیشد حال جولیا چطوره
◇من خوبم
@اه ج..جولیا.. تو حرف میزنی
◇اوهوم
@به خانوادش خبر دادین
+نه اتفاقا میخواستیم خبر بدیم
رفتین پیش پدر و مادر جولیا
+سلام
¤سلام
+میخوایم یه خبر خوب بهتون بدیم
♧میشنویم؟
+جولیا حاضری؟۱..۲..۳
◇من حرف میزنم
¤اه جولیا
جولیا دویید و پدر مادرشو بغل کرد
(بعد ۲۰ دیقه)
¤واقعا ازتون ممنونم نمیدونم چجوری جبرانش کنیم
+این چه حرفیه من فقط وظیمو کردم
_وظیفمونو کردیم
¤منظورتونو نمیفهمم
_یعنی منم با
+یعنی جولیا رو جاهای خوبی بردیم تا بتونیم خوشحالش کنیم
منظورت این بود مگه نه جیمین؟
_آ..آرع
♧بابت همه چی ممنون
+خواه
@خواهش میکنیم
♧ما دیگه بریم
◇سوجین
♧دخترم عیبه باید بگی خاله سوجین
سوجین خندید
+اشکال نداره بزار هرجور راحته منو صدا کنه
◇سوجین بهم خیلی خوش گذشت واقعا دوست خوبی برام بودی
+ممنون خواهش میکنم توهم برام خیلی دوست خوبی بودی مواظب خودت باش منو هیچ وقت فراموش نکنیا
◇باش دوست دارم بای
+بای
باید وسایل عمل رو آماده میکردی چون فردا یه کی میاد و باید عملش کنین
داشتی وسایل هارو آماده میکردی دستت میلرزید و نمیتونستی انجام بدی اعصبانی شدی ولی به کارت ادامه دادی اما بازم نمیشد که دوتا دست از پشت اومد جلوت و کمکت کرد تا درستشون کنی اولش تعجب کردی ولی بعدش فهمیدی که
جیمین و سوجین از تعجب نمیتونستن کار کنن
علامت جولیا ♧
◇سوجین میشه بهم آب بدی
+ج..جو..جولیا تو حرف زدی
_وایی باورمنمیشه
(ساعت۱۰ شب)
بعد غذای مفصل به سمت بیمارستان رفتن(بیمارستان شبانه روزی)
باهم رفتین تو که مین سو شمارو دید کمی اخماش رفت تو
+مین سو میخوام یه چیزی بهت بگم
&بگو بیبی میشنوم
_میشه اینجا باهاش اونطوری حرف نزنی؟
&من رئیس اینجام و به تو ربطی نداره من چجوری حرف میزنم
+بچه هه اینجا بیمارستانه
&خوب چی میخواستی بگی؟
+جولیا حرف میزنه
&چی
مین سو نشست و هم اندازه جولیا شد
&جولیا تو حرف میزنی؟
◇ارع
&وایی باورم نمیشه سوجین چطوری تونستی اینکارو کنی؟
_با خوش گذرونی منو سوجین جولیا رو هم خوشحال کردیم
&سوجین به جیمین یه چیزی بگو دیگه داره شورشو در میاره
+باش دیگه پیش بچه بده اینطوری دعوا میکنین
@سلام چیشد حال جولیا چطوره
◇من خوبم
@اه ج..جولیا.. تو حرف میزنی
◇اوهوم
@به خانوادش خبر دادین
+نه اتفاقا میخواستیم خبر بدیم
رفتین پیش پدر و مادر جولیا
+سلام
¤سلام
+میخوایم یه خبر خوب بهتون بدیم
♧میشنویم؟
+جولیا حاضری؟۱..۲..۳
◇من حرف میزنم
¤اه جولیا
جولیا دویید و پدر مادرشو بغل کرد
(بعد ۲۰ دیقه)
¤واقعا ازتون ممنونم نمیدونم چجوری جبرانش کنیم
+این چه حرفیه من فقط وظیمو کردم
_وظیفمونو کردیم
¤منظورتونو نمیفهمم
_یعنی منم با
+یعنی جولیا رو جاهای خوبی بردیم تا بتونیم خوشحالش کنیم
منظورت این بود مگه نه جیمین؟
_آ..آرع
♧بابت همه چی ممنون
+خواه
@خواهش میکنیم
♧ما دیگه بریم
◇سوجین
♧دخترم عیبه باید بگی خاله سوجین
سوجین خندید
+اشکال نداره بزار هرجور راحته منو صدا کنه
◇سوجین بهم خیلی خوش گذشت واقعا دوست خوبی برام بودی
+ممنون خواهش میکنم توهم برام خیلی دوست خوبی بودی مواظب خودت باش منو هیچ وقت فراموش نکنیا
◇باش دوست دارم بای
+بای
باید وسایل عمل رو آماده میکردی چون فردا یه کی میاد و باید عملش کنین
داشتی وسایل هارو آماده میکردی دستت میلرزید و نمیتونستی انجام بدی اعصبانی شدی ولی به کارت ادامه دادی اما بازم نمیشد که دوتا دست از پشت اومد جلوت و کمکت کرد تا درستشون کنی اولش تعجب کردی ولی بعدش فهمیدی که
۸.۱k
۰۹ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.