برده احساسات P4
سوپرایززز چون شرطا زیاد بید😐✨
&(با سرعت میره ناکجاآباد😂)
ک یهو یه ماشین میاد دور ماشین مینجی میچرخه(اگ فیلم زیاد دیده باشین میفهمین منظورمو)
ویو ا/ت
دیدم مینجی اشکش در اومده انگار خیلی رو ماشینش حساسه پس تصمیم گرفتم پیاده شم
+مینجی قفل رو باز کن
&نه تو نباید دستش گیر بیفتی
+چطور¿
&اون یه مافیاس
+....
&جیمینم دست راستشه اونم مافیاس
&صب کننننن گفتم دست راستشه میتونم بگم کمکت کنه
+ااا...وک
&چر لکنت گرفتی¿میترسی¿
+اره
&اوک اروم باش من به اوپا(جیمین) میگم مواظبت باشه
+ممنون
&خهش
+حالا قفل رو باز کن پیاده شم
&(بغلش میکنه)مراقب خودت باش (جعررررر یاد یه شعر افتادم بیسکویت بخور قوی باش مراقب خودت باش😂)
+(متقابلا بغلش میکنه)
ویو ا/ت
از مینجی خداحافظی کردم و از ماشین پیاده شدم فکر فرار به سرم زد
(بچ ها ماشین کوک و بادیگارد هاش وایستاده)
ادامه ویو ا/ت
داشتم میدویدم ک یکی از پشت منو گرفت و افتادم روش لبام به لباش میخورد(خببببب اون یه نفر هم ک کوک بود)
زود از روش بلند شدم خواستم دوباره فرار کنم ک بادیگاردا دورمو گرفتن
پرش زمانی ا/ت تو ماشینه
-خبببب خانم کوچولو از دست من فرار میکنی¿تنبیه ت کنم حالت سرجاش میاد
+(گریه آروم)(تو ذهنش)یعنی تنبیه ش چیه¿
(بل بل منحرفا درست متوجه شدین😂)
+نکنه...(درسته عیزم)
+یاخدااااااااا(همه ی اینارو تو ذهنش میگ)
بعد چند مین رسیدن به یه عمارت
(عمارت رو هرجور دوس دارین تصور کنین)
+(تو ذهنش)واووو اینجا چه خوشگله
دهنش باز مونده ک کوک میاد دهنشو میبنده و میگ
-برو زودتر کارتو انجام بده
+چه کاری مگ من نوکرتم
-عع عع زبون دراز هم شدی تنبیه ت هنو یادم نرفته هااا
+اخه ساعت 2 شب چیکار کنم
-اجومااااا
(این اجوما تو همه فیک ها هس😂 اجوما رو با علامت ÷ نشون میدم)
÷بله ارباب
-ا/ت رو ببر اتاق من
+چر اتاق تو¿
-تنبیه ت یادت رفت باز بیبی
+من بیبی تو نیستم
-قراره شب نا.له ها و د.دی گفتن هاتو بشنوم
+من هر.زه نیستم ک هرکاری بخوای باهام بکنی
-چر تو اتفاقا خیلی هم هر.زه ای
+حرف دهنتو بفهم
-نفهمم چی میشه¿(کم کم میاد نزدیک و ا/ت میره عقب)
-ببین همین الانشم ازم میترسی خانم کوچولو
+هی من نمیترسم درضمن من کوچولو نیستم تو زیادی بزرگی
-هع بگو ببینم چند سالته¿
+19
-از من 7سال کوچیکتری
+یااا تو26سالته
-ار چطور¿
+اصن بهت نمیاد بهت میاد 30 سالت باشه (بچم هنو دوسالشه 🥺)
-هع اصن برام مهم نیس دربارم چطور فک میکنی
(اجوما هنو اونجاس)
-اجوما این هر.زه رو ببر اتاقم
+یااااااا من صدبار بهت گفتم من هر.زه نیستم
-به چپم نی ک تو چی میگی بازم هر.زه ای
ویو ا/ت
بغض کرده بودم بهم میگفت من هر.زه ام واقعا بهم برخورد شایدم راس میگه
اجوما منو برد تو اتاق کوک وایییی چه اتاق قشنگی داره ولی همه چیش مشکیه و این اتاقشو دارک نشون میده
پایان ویو ا/ت
ویو کوک
فک کنم از اینک بهش گفتم هر.زه ناراحت شد (بل ناراحتش کردی پسرم) اصن به چپم چر باید برام مهم باشه
رفتم بالا تو اتاقم دیدم ا/ت داره اتاقمو چک میکنه
پایان ویو کوک
ویو ا/ت
یع کمد تو اتاقش بود فضولیم گل کرد ببینم چی توشه
بازش کردم دیدم پره از لباس های لش و اسپورت این پسره چه کراشههه یهو یع چیز زرد توجه مو جلب کرد برداشتمش دیدم دفتر خاطراته یعنی چی توش نوشته¿ تا خواستم بازش کنم در اتاق باز شد زود در کمد رو بستم و دفتر خاطرات رو تو کیفم گذاشتم و به حالت عادی برگشتم و در و دیوار رو نگا کردم کوک اومد داخل
پایان ویو ا/ت
-چیه اتاق ندیدی
+عع چیه مگ دارم نگا میکنم
-هوفففف لباستو در بیار
+جااااان¿اونوقت چر¿
-تنبیه ت یادت رفت¿
+ببخشیدا من برا چی باید تنبیه شم¿
-بخاطر فرار کردنت بخاطر پرحرفیت بخاطر حرف زدن رو حرفم
+ولی تو اجازه تنبیه منو ندری
-چر نداشته باشم¿بابات تو رو به من فروخته الن دیگ تو مال منی
+....
-چیه دیگ حرفی ندری ن¿لباس هاتو دربیار زود
+در نمیارم
-ببین با من لجبازی نکن در بیار
+نچ
-تا ده میشمارم درنیوردی خودم درشون میارم
1
2
3
4
5
6
7
8
9
9ونیم
10
اوک پس خودم درش میارم
ویو ا/ت
تا ده شمرد ولی لباسامو درنیوردم یهو پرتم کرد روی تخت و روم خیمه زد انگار خاطرات تلخ گذشته م داره تکرار میشه اونبار بابام الانم کسی ک دوسش دارم چییییی دوسش دارممم یاااااا امکان نداره (خاعرم عاشق شدی رف)
یهو به خودم اومدم الن وقت این چیزا نبود کوک لباسمو از تنم جر داد...
جبرانی زیاد نوشتم🐾
چطور بید¿
&(با سرعت میره ناکجاآباد😂)
ک یهو یه ماشین میاد دور ماشین مینجی میچرخه(اگ فیلم زیاد دیده باشین میفهمین منظورمو)
ویو ا/ت
دیدم مینجی اشکش در اومده انگار خیلی رو ماشینش حساسه پس تصمیم گرفتم پیاده شم
+مینجی قفل رو باز کن
&نه تو نباید دستش گیر بیفتی
+چطور¿
&اون یه مافیاس
+....
&جیمینم دست راستشه اونم مافیاس
&صب کننننن گفتم دست راستشه میتونم بگم کمکت کنه
+ااا...وک
&چر لکنت گرفتی¿میترسی¿
+اره
&اوک اروم باش من به اوپا(جیمین) میگم مواظبت باشه
+ممنون
&خهش
+حالا قفل رو باز کن پیاده شم
&(بغلش میکنه)مراقب خودت باش (جعررررر یاد یه شعر افتادم بیسکویت بخور قوی باش مراقب خودت باش😂)
+(متقابلا بغلش میکنه)
ویو ا/ت
از مینجی خداحافظی کردم و از ماشین پیاده شدم فکر فرار به سرم زد
(بچ ها ماشین کوک و بادیگارد هاش وایستاده)
ادامه ویو ا/ت
داشتم میدویدم ک یکی از پشت منو گرفت و افتادم روش لبام به لباش میخورد(خببببب اون یه نفر هم ک کوک بود)
زود از روش بلند شدم خواستم دوباره فرار کنم ک بادیگاردا دورمو گرفتن
پرش زمانی ا/ت تو ماشینه
-خبببب خانم کوچولو از دست من فرار میکنی¿تنبیه ت کنم حالت سرجاش میاد
+(گریه آروم)(تو ذهنش)یعنی تنبیه ش چیه¿
(بل بل منحرفا درست متوجه شدین😂)
+نکنه...(درسته عیزم)
+یاخدااااااااا(همه ی اینارو تو ذهنش میگ)
بعد چند مین رسیدن به یه عمارت
(عمارت رو هرجور دوس دارین تصور کنین)
+(تو ذهنش)واووو اینجا چه خوشگله
دهنش باز مونده ک کوک میاد دهنشو میبنده و میگ
-برو زودتر کارتو انجام بده
+چه کاری مگ من نوکرتم
-عع عع زبون دراز هم شدی تنبیه ت هنو یادم نرفته هااا
+اخه ساعت 2 شب چیکار کنم
-اجومااااا
(این اجوما تو همه فیک ها هس😂 اجوما رو با علامت ÷ نشون میدم)
÷بله ارباب
-ا/ت رو ببر اتاق من
+چر اتاق تو¿
-تنبیه ت یادت رفت باز بیبی
+من بیبی تو نیستم
-قراره شب نا.له ها و د.دی گفتن هاتو بشنوم
+من هر.زه نیستم ک هرکاری بخوای باهام بکنی
-چر تو اتفاقا خیلی هم هر.زه ای
+حرف دهنتو بفهم
-نفهمم چی میشه¿(کم کم میاد نزدیک و ا/ت میره عقب)
-ببین همین الانشم ازم میترسی خانم کوچولو
+هی من نمیترسم درضمن من کوچولو نیستم تو زیادی بزرگی
-هع بگو ببینم چند سالته¿
+19
-از من 7سال کوچیکتری
+یااا تو26سالته
-ار چطور¿
+اصن بهت نمیاد بهت میاد 30 سالت باشه (بچم هنو دوسالشه 🥺)
-هع اصن برام مهم نیس دربارم چطور فک میکنی
(اجوما هنو اونجاس)
-اجوما این هر.زه رو ببر اتاقم
+یااااااا من صدبار بهت گفتم من هر.زه نیستم
-به چپم نی ک تو چی میگی بازم هر.زه ای
ویو ا/ت
بغض کرده بودم بهم میگفت من هر.زه ام واقعا بهم برخورد شایدم راس میگه
اجوما منو برد تو اتاق کوک وایییی چه اتاق قشنگی داره ولی همه چیش مشکیه و این اتاقشو دارک نشون میده
پایان ویو ا/ت
ویو کوک
فک کنم از اینک بهش گفتم هر.زه ناراحت شد (بل ناراحتش کردی پسرم) اصن به چپم چر باید برام مهم باشه
رفتم بالا تو اتاقم دیدم ا/ت داره اتاقمو چک میکنه
پایان ویو کوک
ویو ا/ت
یع کمد تو اتاقش بود فضولیم گل کرد ببینم چی توشه
بازش کردم دیدم پره از لباس های لش و اسپورت این پسره چه کراشههه یهو یع چیز زرد توجه مو جلب کرد برداشتمش دیدم دفتر خاطراته یعنی چی توش نوشته¿ تا خواستم بازش کنم در اتاق باز شد زود در کمد رو بستم و دفتر خاطرات رو تو کیفم گذاشتم و به حالت عادی برگشتم و در و دیوار رو نگا کردم کوک اومد داخل
پایان ویو ا/ت
-چیه اتاق ندیدی
+عع چیه مگ دارم نگا میکنم
-هوفففف لباستو در بیار
+جااااان¿اونوقت چر¿
-تنبیه ت یادت رفت¿
+ببخشیدا من برا چی باید تنبیه شم¿
-بخاطر فرار کردنت بخاطر پرحرفیت بخاطر حرف زدن رو حرفم
+ولی تو اجازه تنبیه منو ندری
-چر نداشته باشم¿بابات تو رو به من فروخته الن دیگ تو مال منی
+....
-چیه دیگ حرفی ندری ن¿لباس هاتو دربیار زود
+در نمیارم
-ببین با من لجبازی نکن در بیار
+نچ
-تا ده میشمارم درنیوردی خودم درشون میارم
1
2
3
4
5
6
7
8
9
9ونیم
10
اوک پس خودم درش میارم
ویو ا/ت
تا ده شمرد ولی لباسامو درنیوردم یهو پرتم کرد روی تخت و روم خیمه زد انگار خاطرات تلخ گذشته م داره تکرار میشه اونبار بابام الانم کسی ک دوسش دارم چییییی دوسش دارممم یاااااا امکان نداره (خاعرم عاشق شدی رف)
یهو به خودم اومدم الن وقت این چیزا نبود کوک لباسمو از تنم جر داد...
جبرانی زیاد نوشتم🐾
چطور بید¿
۱۴.۸k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.