ادامه رمان....
ادامه رمان....
(فروغ)
حاظر شدم
تیپ خفنی زدم
مانتو قرمز جیغ تنگ
با ساپورت مشکی تنگ
کفش اسپرت قرمز
شال مشکی
سوار تاکسی شدم ادرس پارک رو دادم
سرم رو به شیشه ماشین تکیه دادم و تو افکارم غرق شدم
دلم تنگ شده بود برا مامانم
برا بابام
برا ابجیم
برا خونمون
برا محلمون
حتی برا اون صابریه خر
تو این مدت با مامان تماس نگرفته بودم الان حتما از دستم دلخوره
با صدای راننده به خودم اومدم
راننده:خانوم...خانوم
من:بله...ممنون بفرمایید
حساب کردم و پیاده شدم
روی یکی از نیمکت های پارک نشستم,
(سارا)
من:بچه ها حله ویلا اماده امادس
ساناز:زنگ بزنم فروغ ادرس بدم بره اونجا!!؟
من:اره
عسل:منم زنگ بزنم شاهین
ساناز تماس گرفت
ساناز:الو...عه چرا داد,میزنی...ای بابا...باشه باشه....ببین برو به این ادرسی که بهت میدم....قراره دخترا همه اونجا جمع شیم...فدات خدافظ
ساناز:اوکی داد
عسل تماس گرفت با شاهین
عسل:به سلام خان داداش....زهرانار کسی به خواهرش همچین حرف میزنه...باشه عزیزم چرا داد میزنی...برو ویلا من...چون چسبیده به را...خدافظ
عسل:اینم اوکی داد,
تارا:پ پاشین بریم ویلا
(فروغ)
حاظر شدم
تیپ خفنی زدم
مانتو قرمز جیغ تنگ
با ساپورت مشکی تنگ
کفش اسپرت قرمز
شال مشکی
سوار تاکسی شدم ادرس پارک رو دادم
سرم رو به شیشه ماشین تکیه دادم و تو افکارم غرق شدم
دلم تنگ شده بود برا مامانم
برا بابام
برا ابجیم
برا خونمون
برا محلمون
حتی برا اون صابریه خر
تو این مدت با مامان تماس نگرفته بودم الان حتما از دستم دلخوره
با صدای راننده به خودم اومدم
راننده:خانوم...خانوم
من:بله...ممنون بفرمایید
حساب کردم و پیاده شدم
روی یکی از نیمکت های پارک نشستم,
(سارا)
من:بچه ها حله ویلا اماده امادس
ساناز:زنگ بزنم فروغ ادرس بدم بره اونجا!!؟
من:اره
عسل:منم زنگ بزنم شاهین
ساناز تماس گرفت
ساناز:الو...عه چرا داد,میزنی...ای بابا...باشه باشه....ببین برو به این ادرسی که بهت میدم....قراره دخترا همه اونجا جمع شیم...فدات خدافظ
ساناز:اوکی داد
عسل تماس گرفت با شاهین
عسل:به سلام خان داداش....زهرانار کسی به خواهرش همچین حرف میزنه...باشه عزیزم چرا داد میزنی...برو ویلا من...چون چسبیده به را...خدافظ
عسل:اینم اوکی داد,
تارا:پ پاشین بریم ویلا
۱۷.۳k
۲۶ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.