𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟗
کوک: بحث رو عوض نکن و در ضمن بله اتم یادت که نرفته ما یه قراری داشتیم درسته به نصفش عمل نکردی و از انگلیس برگشتی اما حق نداری بقیه اشوهم انجام ندی
ته :برو یونتان رو بیار دیرم شده
کوک :کجا به سلامتی
ته: بهش قول دادم ببرمش شهربازی
کوک: کدوم شهربازی؟
ته :فکرش رو هم نکن
کوک: فقط از دور خواهش میکنم من دیگه نمیتونم
ته = گفتمممممم نهههههههه
_____
یه ده دقیقه بیشتر وقت نداشتم تا ۹ مگرنه باید غرغر های ات رو تحمل میکردم تونستم کوک رو راضی کنم که دیدن ات حتی از دور بازم براش گذشته رو یادآوری میکنه و براش بده اما واقعا دلیل اصلی کارم این نبود شاید دلم نمی خواست ببینتش اون اصلا شرایط رو درک نمیکنه انگار یادش رفته ات رسما زن منه
ته اومدی
ات :اوهمممممم خیلی خوشحالم می دونی چند وقته شهربازی نرفتم
ته :دوست دارم
ات :چیزی گفتی ببخشید نشنیدم
ته: نه چیزی نگفتم ...... خب بریم ؟
ات :ارههههههههههه پیش به سوی شهربازی ته :کیوت
ته اول کدوم رو سوار میشی پرنسس؟
ات :ممممم بریم ترن؟
ته :بریم
____
ات: من می ترسم
ته: الان میگی که راه افتاد ترن
ات :نه اخه
ته: شششش دستت رو بده من نترس من پیشتم چیزی نمیشه
دستش و دراز کرد و دستش رو گرفتی گذاشتی روی رون پات فضا به اندازه کافی براتون رمانتیک شده بود بدون اینکه بفهمی اما ته مطئمنا باهوش تر از تو ....تووو این کار بود با هر بار بالا رفتن ترن دستش به پایین تر لیز میخورد تا اینکه قشنگ دستتون بین پات قرار
گرفت اولش نفهمیدی تا اینکه رد انگشتای ته رو از روی پیرهن کوتاه آبی آسمانی رنگ حس کردی
💢 ادامه پارت ۲۹ اsمات هست، پارت های اsمات رو داخل این پیج میزارم 💢
@wexazo1
🌻💛فقط کسانی میتونند عضو این
@wexazo1
پیج بشن که منو فالو داشته باشن و چندتا از پست هام رو لایک کرده باشن💛🌻
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟗
کوک: بحث رو عوض نکن و در ضمن بله اتم یادت که نرفته ما یه قراری داشتیم درسته به نصفش عمل نکردی و از انگلیس برگشتی اما حق نداری بقیه اشوهم انجام ندی
ته :برو یونتان رو بیار دیرم شده
کوک :کجا به سلامتی
ته: بهش قول دادم ببرمش شهربازی
کوک: کدوم شهربازی؟
ته :فکرش رو هم نکن
کوک: فقط از دور خواهش میکنم من دیگه نمیتونم
ته = گفتمممممم نهههههههه
_____
یه ده دقیقه بیشتر وقت نداشتم تا ۹ مگرنه باید غرغر های ات رو تحمل میکردم تونستم کوک رو راضی کنم که دیدن ات حتی از دور بازم براش گذشته رو یادآوری میکنه و براش بده اما واقعا دلیل اصلی کارم این نبود شاید دلم نمی خواست ببینتش اون اصلا شرایط رو درک نمیکنه انگار یادش رفته ات رسما زن منه
ته اومدی
ات :اوهمممممم خیلی خوشحالم می دونی چند وقته شهربازی نرفتم
ته :دوست دارم
ات :چیزی گفتی ببخشید نشنیدم
ته: نه چیزی نگفتم ...... خب بریم ؟
ات :ارههههههههههه پیش به سوی شهربازی ته :کیوت
ته اول کدوم رو سوار میشی پرنسس؟
ات :ممممم بریم ترن؟
ته :بریم
____
ات: من می ترسم
ته: الان میگی که راه افتاد ترن
ات :نه اخه
ته: شششش دستت رو بده من نترس من پیشتم چیزی نمیشه
دستش و دراز کرد و دستش رو گرفتی گذاشتی روی رون پات فضا به اندازه کافی براتون رمانتیک شده بود بدون اینکه بفهمی اما ته مطئمنا باهوش تر از تو ....تووو این کار بود با هر بار بالا رفتن ترن دستش به پایین تر لیز میخورد تا اینکه قشنگ دستتون بین پات قرار
گرفت اولش نفهمیدی تا اینکه رد انگشتای ته رو از روی پیرهن کوتاه آبی آسمانی رنگ حس کردی
💢 ادامه پارت ۲۹ اsمات هست، پارت های اsمات رو داخل این پیج میزارم 💢
@wexazo1
🌻💛فقط کسانی میتونند عضو این
@wexazo1
پیج بشن که منو فالو داشته باشن و چندتا از پست هام رو لایک کرده باشن💛🌻
۶.۱k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.