ʀᴀɪɴ
#ʀᴀɪɴ
Part five
........دید یونگی........
خب آروم از روی تخت بلند میشم...
یونگی:آخخخخ
باید آروم تر باشم وگرنه جنی زندم نمیذاره خب من چطوری این لباسهای فا..کیمو عوض کنم
جونگکوک:هیونگ.......
جهیون درحالی که لباسای بیرونی من دستش بود گفت و اومد کمکم کرد تا روی تخت بشینم
جونگکوک:میدونی نونا اول منو میکشه چون حواسم بهت نبود و بعدش تورو
یونگی:بابا من واقعا نمیتونم اینجا بخوابم بیکار
جونگکوک:کجا میخوای بری
یونگی:فکر کنم به پارک جیمین یه سر بزنم آخه میدونی اون حالش بدتر از من بود تازه چاقو هم خورده بود
جونگکوک:هیونگ .... تو خون ریزی بیشتری داشتی و عملت سخت تر بود هیونگ تو نباید ....نباید از جات تکون بخوری
یونگی:ولی باید بدونم حال اون چطوره به علاوه باید خودم ببینمش
جونگکوک:امم.......... جنی شیفتش تموم شده و داره میره خونتون
یونگی:بگو بره مراقب خودش باشه
جونگکوک:ای خدا هیونگ چرا احمق بازی درمیاری بابا میگم جنی داره میره یعنی تو میتونی بری تو اتاق جیمین هیونگ و ببینیش
یونگی:وای جیهونا ممنونممم
جونگکوک:ولی قبلش من برم هوسوک هیونگرو بیارم کمکم کنه تو روی تختت بمون بیا اینم گوشیت یکم باهاش ور برو دیگه فعلا
از اتاق رفت بیرون و منو رو با تموم افکارم تنها گذاشت
جیمین واقعا کی بود ؟چرا خواهرشو کشتن ؟مگه چیکار کرده بود؟
اممم.. راستی فکر کنم کلا یادم رفته خودمو معرفی کنم معذرت
خب من مین یونگی ۲۳ ساله متولد سئول
خب فکر کنم راجب یوری کنجکاو شدید
اول از همه من و جنی خواهر و برادر هستیم ولی از یه مادر
پدرهامون متفاوتن
مامانمون توی یه کلاب کار میکرد و خب هرشب زیر یکی بود
و خب منو جنی ناخواسته دنیا اومدیم من یه سال از جنی بزرگترم ......
اون زنیکه عوضی منو جنی رو وقتی فقط ۴ و ۵ سالمون بود گذاشت پرورشگاه
یک سال ما اونجا بودیم تا اینکه یه فرشته ای که به زمین تعلق نداشت اومد و مارو به سرپرستی گرفت
جانگ یوری
اون همسرشو توی یه تصادف از دست داده بود و میگفت که بعد از اون دیگه عاشق نشده و نمیخواست تنها باشه پس منو جنی رو به سرپرستی گرفت
اون مارو خیلی دوست داشت و همیشه کنارمون بود
وقتی جنی ۲۰ سالش شد میخواست اونجایی که یوری کار میکرد کار کنه
البته که منو جنی رو خودش گذاشت مدرسه و دانشگاه
ما رشتمون پزشکی بوده و خب خود یوری توی بزرگترین بیمارستان سئول دکتر بود اول از همه گذاشت جنی اونجا کار کنه و منم که با کلی تمنا و خواهش گذاشت این کارو کنم
الان منو جنی جز بهترین جراح های سئول هستیم
Part five
........دید یونگی........
خب آروم از روی تخت بلند میشم...
یونگی:آخخخخ
باید آروم تر باشم وگرنه جنی زندم نمیذاره خب من چطوری این لباسهای فا..کیمو عوض کنم
جونگکوک:هیونگ.......
جهیون درحالی که لباسای بیرونی من دستش بود گفت و اومد کمکم کرد تا روی تخت بشینم
جونگکوک:میدونی نونا اول منو میکشه چون حواسم بهت نبود و بعدش تورو
یونگی:بابا من واقعا نمیتونم اینجا بخوابم بیکار
جونگکوک:کجا میخوای بری
یونگی:فکر کنم به پارک جیمین یه سر بزنم آخه میدونی اون حالش بدتر از من بود تازه چاقو هم خورده بود
جونگکوک:هیونگ .... تو خون ریزی بیشتری داشتی و عملت سخت تر بود هیونگ تو نباید ....نباید از جات تکون بخوری
یونگی:ولی باید بدونم حال اون چطوره به علاوه باید خودم ببینمش
جونگکوک:امم.......... جنی شیفتش تموم شده و داره میره خونتون
یونگی:بگو بره مراقب خودش باشه
جونگکوک:ای خدا هیونگ چرا احمق بازی درمیاری بابا میگم جنی داره میره یعنی تو میتونی بری تو اتاق جیمین هیونگ و ببینیش
یونگی:وای جیهونا ممنونممم
جونگکوک:ولی قبلش من برم هوسوک هیونگرو بیارم کمکم کنه تو روی تختت بمون بیا اینم گوشیت یکم باهاش ور برو دیگه فعلا
از اتاق رفت بیرون و منو رو با تموم افکارم تنها گذاشت
جیمین واقعا کی بود ؟چرا خواهرشو کشتن ؟مگه چیکار کرده بود؟
اممم.. راستی فکر کنم کلا یادم رفته خودمو معرفی کنم معذرت
خب من مین یونگی ۲۳ ساله متولد سئول
خب فکر کنم راجب یوری کنجکاو شدید
اول از همه من و جنی خواهر و برادر هستیم ولی از یه مادر
پدرهامون متفاوتن
مامانمون توی یه کلاب کار میکرد و خب هرشب زیر یکی بود
و خب منو جنی ناخواسته دنیا اومدیم من یه سال از جنی بزرگترم ......
اون زنیکه عوضی منو جنی رو وقتی فقط ۴ و ۵ سالمون بود گذاشت پرورشگاه
یک سال ما اونجا بودیم تا اینکه یه فرشته ای که به زمین تعلق نداشت اومد و مارو به سرپرستی گرفت
جانگ یوری
اون همسرشو توی یه تصادف از دست داده بود و میگفت که بعد از اون دیگه عاشق نشده و نمیخواست تنها باشه پس منو جنی رو به سرپرستی گرفت
اون مارو خیلی دوست داشت و همیشه کنارمون بود
وقتی جنی ۲۰ سالش شد میخواست اونجایی که یوری کار میکرد کار کنه
البته که منو جنی رو خودش گذاشت مدرسه و دانشگاه
ما رشتمون پزشکی بوده و خب خود یوری توی بزرگترین بیمارستان سئول دکتر بود اول از همه گذاشت جنی اونجا کار کنه و منم که با کلی تمنا و خواهش گذاشت این کارو کنم
الان منو جنی جز بهترین جراح های سئول هستیم
۳۸۹
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.