وقتی باران می بارید پارت آخر
من هیچ وقت تو قلبش جایی نداشتم
نمیتونم مجبورش کنم عاشقم بشه..پس بهتره رهاش کنم
دلم میخواست داد بزنم
که من هیچم و تو در تمام هیچ من همه ای!!
بگم من ۵ سال عشقتو تو سینم محفوظ نگه داشتم
و حالا می خوام آزادت کنم
۵ و ۲۱ دیقه بود ک رسیدیم ب بندر
بعد از من پیاده شد..دیدم ک سریع دوید و خودشو تو آغوش مردی انداخت
پس شوهرش اینه..ویلیام
میدیدم ک شوهرش چجوری ونوسو به خودش فشار میده..و من در حسرت اون آغوش تنها نگاهشون میکردم
هوا ابری بود و داشت صبح میشد
وقتی دیدم دارن میان سمتم گلومو صاف کردم تا رنگ و بوی بغض نده
برای آخرین بار صداشو شنیدم:
_ بابت همه چیز ازت ممنونم
حتی لبخند مصنوعی هم نتونستم بزنم
_ کاری ک کردی غیر قابل جبرانه..فقط میتونم بگم خیلی مردی
در جواب ویلیام تنها گفتم:
_ مراقبش باش
سری با اطمینان تکون داد ک صدای رعد و برق باعث شد سرمونو بالا بگیریم
ویلیام گفت:
_ بهتره زودتر بریم داره صبح میشه
ونوس بازوشو گرفت و سریع به سمت کشتی رفتند
با لرزیدن جیبم گوشیمو در آوردم
راشل پیام داده بود ک برم ببینمش
شاید واقعا سرنوشتم با راشل گره خورده
قطره آبی روی گونم چکید
و بعد دونه دونه بارون روی زمین جاری شد
اینم از اولین بارون پاییز ..به راستی ک چه خوش گفت شاعری:
ابر می بارد و من ، میشوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ، ز دلدار جدا
پایان
14:11
1400/6/31
Written by N.Z
نمیتونم مجبورش کنم عاشقم بشه..پس بهتره رهاش کنم
دلم میخواست داد بزنم
که من هیچم و تو در تمام هیچ من همه ای!!
بگم من ۵ سال عشقتو تو سینم محفوظ نگه داشتم
و حالا می خوام آزادت کنم
۵ و ۲۱ دیقه بود ک رسیدیم ب بندر
بعد از من پیاده شد..دیدم ک سریع دوید و خودشو تو آغوش مردی انداخت
پس شوهرش اینه..ویلیام
میدیدم ک شوهرش چجوری ونوسو به خودش فشار میده..و من در حسرت اون آغوش تنها نگاهشون میکردم
هوا ابری بود و داشت صبح میشد
وقتی دیدم دارن میان سمتم گلومو صاف کردم تا رنگ و بوی بغض نده
برای آخرین بار صداشو شنیدم:
_ بابت همه چیز ازت ممنونم
حتی لبخند مصنوعی هم نتونستم بزنم
_ کاری ک کردی غیر قابل جبرانه..فقط میتونم بگم خیلی مردی
در جواب ویلیام تنها گفتم:
_ مراقبش باش
سری با اطمینان تکون داد ک صدای رعد و برق باعث شد سرمونو بالا بگیریم
ویلیام گفت:
_ بهتره زودتر بریم داره صبح میشه
ونوس بازوشو گرفت و سریع به سمت کشتی رفتند
با لرزیدن جیبم گوشیمو در آوردم
راشل پیام داده بود ک برم ببینمش
شاید واقعا سرنوشتم با راشل گره خورده
قطره آبی روی گونم چکید
و بعد دونه دونه بارون روی زمین جاری شد
اینم از اولین بارون پاییز ..به راستی ک چه خوش گفت شاعری:
ابر می بارد و من ، میشوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ، ز دلدار جدا
پایان
14:11
1400/6/31
Written by N.Z
۱۲۷.۹k
۰۱ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.