تکپارتی مینسونگ
قشنگای من قبل خوندن حتما حتما حتما آهنگی که تو اس دوم گذاشتم رو پخش کنین بعد بخونین اینطوری نوشته هام تاثیرش بیشتر میشه دوستون دارم .❤💋
هان یک چند وقتی میشد که عاشق یک نفر دیگه شده بود ولی اینو به لینو نگفت تصمیم گرفت تو روز تولد دوست پسرش این موضوع رو بگه و بره همینکارم کرد درست تو روز تولدش به لینو همه چیزو گفت اینکه عاشق یکی دیگه شده اینکه تو طول سفر با لینو همش با اون چت میکرده خیلی راحت همه چیزو بیان کرد بعد با یک بوسه عشق ۶ سالشو به پایان رسوند .
لینو تو شک بود نمیتونست درک کنه چه اتفاقی افتاده کم کم اشکاش سرازیر شدن خورد زمین فقط همینطور به رفتن عشقش خیره شد امکان نداشت همچین اتفاقی بیفته ولی افتاده بود و خیلی راحت هم همه چیز تموم شد .
چند هفته از رفتن هان گذشت و لینو هر روز دلتنگ تر میشد هر روز خراب تر میشد هر روز داغون تر میشد هضم تمام این رخداد ها براش غیر قابل باور بودن .
هر شب از سر دلتنگی برای هان پیام میفرستاد هر شب بهش شب بخیر میگفت و میخوابید با اینکه میدونست هان جواب نمیده اما براش مهم نبود فقط میخواست هرطور که شده بهش شب بخیر رو بگه .
یک شب از همین شب ها لینو دیگه صبرش تموم میشه کاسه صبرش لبریز میشه کلید ماشینشو میگیره و از خونه میزنه بیرون ...
هان از هر شب شب بخیر و دوست دارمای پسر خسته شده بود یک شب وقتی براش اس ام اس اومد بدون اینکه بازش کنه گوشی رو خاموش کرد گذاشت زیر بالشتش و خوابید صبح مادر لینو زنگ زد به هان گفت پسرم لینو مرده ... !
هان شوکه شد و با چشم های اشکی به سمت گوشیش رفت اس ام اس شب گذشته پسر رو آورد بالا و باز کرد ... !
لینو نوشته بود :
تصادف کردم
با مشکل خودمو رسوندم دَم خونتون
بیا پایین میخوام برای آخرین بار ببینمت !
دوست دارم ... !
دو روز از مرگ لینو میگذشت هان دیگه نتونست تحمل کنه دق کردو مرد و تنها چیزی که از خودش به جا گذاشته بود یک اس ام اس به لینویی بود که مرده و گوشیش باهاش زیر خاکه !
اشتباه کردم که از پیشت رفتم ...
نمیتونم نبودتو تحمل کنم ...
اگر تا الان زنده موندم بخاطر دوست دارما و شب بخیرای همیشگیت حتی بعد خیانتم به تو بود که برام میفرستادی ...
حالا دیگه هیچ چیزی برای زنده موندن ندارم...
به زودی میام پیشت ای بهترین همدم شب های تارم ... !
☆
☆
☆
پایان ☆
☆
☆
☆
هان یک چند وقتی میشد که عاشق یک نفر دیگه شده بود ولی اینو به لینو نگفت تصمیم گرفت تو روز تولد دوست پسرش این موضوع رو بگه و بره همینکارم کرد درست تو روز تولدش به لینو همه چیزو گفت اینکه عاشق یکی دیگه شده اینکه تو طول سفر با لینو همش با اون چت میکرده خیلی راحت همه چیزو بیان کرد بعد با یک بوسه عشق ۶ سالشو به پایان رسوند .
لینو تو شک بود نمیتونست درک کنه چه اتفاقی افتاده کم کم اشکاش سرازیر شدن خورد زمین فقط همینطور به رفتن عشقش خیره شد امکان نداشت همچین اتفاقی بیفته ولی افتاده بود و خیلی راحت هم همه چیز تموم شد .
چند هفته از رفتن هان گذشت و لینو هر روز دلتنگ تر میشد هر روز خراب تر میشد هر روز داغون تر میشد هضم تمام این رخداد ها براش غیر قابل باور بودن .
هر شب از سر دلتنگی برای هان پیام میفرستاد هر شب بهش شب بخیر میگفت و میخوابید با اینکه میدونست هان جواب نمیده اما براش مهم نبود فقط میخواست هرطور که شده بهش شب بخیر رو بگه .
یک شب از همین شب ها لینو دیگه صبرش تموم میشه کاسه صبرش لبریز میشه کلید ماشینشو میگیره و از خونه میزنه بیرون ...
هان از هر شب شب بخیر و دوست دارمای پسر خسته شده بود یک شب وقتی براش اس ام اس اومد بدون اینکه بازش کنه گوشی رو خاموش کرد گذاشت زیر بالشتش و خوابید صبح مادر لینو زنگ زد به هان گفت پسرم لینو مرده ... !
هان شوکه شد و با چشم های اشکی به سمت گوشیش رفت اس ام اس شب گذشته پسر رو آورد بالا و باز کرد ... !
لینو نوشته بود :
تصادف کردم
با مشکل خودمو رسوندم دَم خونتون
بیا پایین میخوام برای آخرین بار ببینمت !
دوست دارم ... !
دو روز از مرگ لینو میگذشت هان دیگه نتونست تحمل کنه دق کردو مرد و تنها چیزی که از خودش به جا گذاشته بود یک اس ام اس به لینویی بود که مرده و گوشیش باهاش زیر خاکه !
اشتباه کردم که از پیشت رفتم ...
نمیتونم نبودتو تحمل کنم ...
اگر تا الان زنده موندم بخاطر دوست دارما و شب بخیرای همیشگیت حتی بعد خیانتم به تو بود که برام میفرستادی ...
حالا دیگه هیچ چیزی برای زنده موندن ندارم...
به زودی میام پیشت ای بهترین همدم شب های تارم ... !
☆
☆
☆
پایان ☆
☆
☆
☆
۳۶۸
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.