شاگرد انتقالی پارت30
اِما به سمت آن کیک بزرگ سه طبقه رفت که خیلی بلند بود پر ار خامه های وانیلی بود و با خامه هایی با مزه ی توت فرنگی تزئین شده بود و خود توت فرنگی روی طبقه ی اول چیده شده بود خیلی خوشگل و خوشمزه به نظر می رسید اِما با حیرت به کیک نگاه می کرد که صدایی توجه او را جلب کرد صدای پاه چین بود با کله داخله کیک بود و مشغول خوردن! اما با تعجب به پاه چین نگاه می کرد پاه چین متوجه اما شد به او نگاه کرد و از کیک به او هم تعارف کرد
اما: نه ممنون! من رژیم دارم!
پاه چین: من بدتر! ...اما روز های عروسی استثنا هستن!
پاه چین دوباره مشغول خوردن شد و اما هم کم کم شروع به خوردن کرد
____________________________________________
باجی مشغول رقصیدن بود کمی بعد عروس و داماد دوباره سر جایشان نشستند بعد از کمی رقص که وقت پذیرایی از مهمان ها بود مهمان ها از خود پذیرایی می کردند کمی بعد باجی و هانما آرام از روی صندلی هایشان بلند شدند و باجی آرام یک چنگال کوچک را روی لیوان ها شیشه ای این شکلی🍸کوبید اما کسی نشنید!
باجی: عهم عهم...عهم.!..
باجی این بار با صدای کلفتش مردانه گفت و این سری یک میله ی بلند آهنی را به یک در پاره شده از قراظه ی ماشین کوبید و طاق طاق صدا داد بعد برای آخرین بار آن میله را روی آن در کشید که باعث خط افتادن روی درب و تولید صدای به شدت گوش خراش جزززز جززز شد و همه گوش هایشان را گرفتند اما حواس همه به باجی جلب شد.
باجی: با دقت گوش کنید من و شو-چان تصمیم داریم بعد از این مراسم عروسی با هم به ماه عسل بریم؟ فیلیپین!
مایکی: چیی؟...این فقط قرار بود یک مراسم ساده باشه!
دراکن: راست می گه این مسخره بازی ها یعنی چی؟
باجی مثل دختر های لوس و نونور سرش را به آنطرف برو که یعنی با آنها قهر است کمی بعد دوباره مجلس رقص فرا گرفت خواهران هایتان باهم در حال رقصیدن بودند
باجی همچنان با قیافه ای لوس ولی ناراحت به اطراف نگاه می کرد دیگران در حال رقص بودند باجی باد بزن مدل عروس خود را باد می زد که ناگهان...
ممنونم که منو دنبال می کنید❤❤ لایک و کامنت یادتون نره! واقعا متاسفم که بعضی وقتا دیر دیر پارت می دم بعضی روزا درس هام اونقدر زیاد میشه که وقت سر خاروندن هم ندارم بخاطر همین شما به بزرگی خودتون ببخشین!
اما: نه ممنون! من رژیم دارم!
پاه چین: من بدتر! ...اما روز های عروسی استثنا هستن!
پاه چین دوباره مشغول خوردن شد و اما هم کم کم شروع به خوردن کرد
____________________________________________
باجی مشغول رقصیدن بود کمی بعد عروس و داماد دوباره سر جایشان نشستند بعد از کمی رقص که وقت پذیرایی از مهمان ها بود مهمان ها از خود پذیرایی می کردند کمی بعد باجی و هانما آرام از روی صندلی هایشان بلند شدند و باجی آرام یک چنگال کوچک را روی لیوان ها شیشه ای این شکلی🍸کوبید اما کسی نشنید!
باجی: عهم عهم...عهم.!..
باجی این بار با صدای کلفتش مردانه گفت و این سری یک میله ی بلند آهنی را به یک در پاره شده از قراظه ی ماشین کوبید و طاق طاق صدا داد بعد برای آخرین بار آن میله را روی آن در کشید که باعث خط افتادن روی درب و تولید صدای به شدت گوش خراش جزززز جززز شد و همه گوش هایشان را گرفتند اما حواس همه به باجی جلب شد.
باجی: با دقت گوش کنید من و شو-چان تصمیم داریم بعد از این مراسم عروسی با هم به ماه عسل بریم؟ فیلیپین!
مایکی: چیی؟...این فقط قرار بود یک مراسم ساده باشه!
دراکن: راست می گه این مسخره بازی ها یعنی چی؟
باجی مثل دختر های لوس و نونور سرش را به آنطرف برو که یعنی با آنها قهر است کمی بعد دوباره مجلس رقص فرا گرفت خواهران هایتان باهم در حال رقصیدن بودند
باجی همچنان با قیافه ای لوس ولی ناراحت به اطراف نگاه می کرد دیگران در حال رقص بودند باجی باد بزن مدل عروس خود را باد می زد که ناگهان...
ممنونم که منو دنبال می کنید❤❤ لایک و کامنت یادتون نره! واقعا متاسفم که بعضی وقتا دیر دیر پارت می دم بعضی روزا درس هام اونقدر زیاد میشه که وقت سر خاروندن هم ندارم بخاطر همین شما به بزرگی خودتون ببخشین!
۱۴۹
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.