(پارت 1)
(پارت 1)
شخصیت ها: کوک، ات و.....
کوک: ااااااگرلم
ات: بله
کوک: امشب میریم بار
ات: اوکی
کوک: دارم میرم ساعت نه اماده باش لباس بازو تنگ نپو
ات: نپوشم ارایشم غلیظ نباشه خودم میدونم هزار بار گفتی
کوک: بای گرلم
ات: فعلا
(پرش شب)
ویو ات
رفتم حموم اومدم ساعت هشتو نیم بود سریع موهامو خوشکردمو مدل دادم ی رژ لب قرمز خط چشم و...... بلا خره تموم شد ی لباس جذب و باز میدونم کوک گفت بازو جذب نپوشم ولی دلم میخاست عزیت کنم
ویو کوک
(زنگ زدم به ات که ببینم حاضره یا نه)
(تماس)
ات: بله
کوک: منم گرلم
ات: اه کوک من اماده ام کجایی
کوک: بیا پایین
ات: چی اینقدر زود رسیدی
کوک: بیا پایین گرلم
ات: اوکی بای
کوک: بای
(ات رفتم پایین و نشتم تو ماشین یه چیزی روی لباسم پوشیده بودم که کوک نبینه)
کوک: هایی گرلم
ات: هایی بیریم
(پرش بار)
ات: بلاخره رسیدیم
کوک: بله بزارید من در رو براتون بازکنم
ات: البطه
ویو ات
درو برام باز کرد پیاده شدم رفتیم تو بار خدارو شکر کردم که لباسمو ندید
رفتم نشستم کوک با پسرا رفتن برقصن منم کتمو در اوردم و کوک رو نگاه میکردم حوصلم سررفته بود ی عکس نود از خودم برای کوک فرستادم و پایینش نوشتم ددی میخامت
منتظر موندم که کوک پیاممو ببینه که یک دفه گوشیشو در اود و پیامم رو دید منم کتمو برداشتم و رفتم سمت ماشین کوک سریع اومد دنبالم
کوک: بیب منظورت از
ات نزاشت کوک حرفشو تموم کنه و لباشو گذاشت رو لبای کوک
ات: اح کوک حصلم سر رفته بود خب
کوک: هرزه کوچولوی من میخای بریم؟
ات: اره میخام ددی
(پرش خونه)
رفتم تو اتاق و کوک هم پشت سرم اومد گفتم
ات: ددی لباسم چطوره
کوک: خوبه ولی اون چیزی که زیرشه قشنگتره
ات: میشه زیپمو باز کنی
کوک: اوم
ویو ات لباسمو در اوردم و توی تخت دراز کشیدم و کوک هم روم خیمه زد و گفتم
ات: ددی میخامش میخامش
(پارت بعد اسماته دوست نداری نخون)
شخصیت ها: کوک، ات و.....
کوک: ااااااگرلم
ات: بله
کوک: امشب میریم بار
ات: اوکی
کوک: دارم میرم ساعت نه اماده باش لباس بازو تنگ نپو
ات: نپوشم ارایشم غلیظ نباشه خودم میدونم هزار بار گفتی
کوک: بای گرلم
ات: فعلا
(پرش شب)
ویو ات
رفتم حموم اومدم ساعت هشتو نیم بود سریع موهامو خوشکردمو مدل دادم ی رژ لب قرمز خط چشم و...... بلا خره تموم شد ی لباس جذب و باز میدونم کوک گفت بازو جذب نپوشم ولی دلم میخاست عزیت کنم
ویو کوک
(زنگ زدم به ات که ببینم حاضره یا نه)
(تماس)
ات: بله
کوک: منم گرلم
ات: اه کوک من اماده ام کجایی
کوک: بیا پایین
ات: چی اینقدر زود رسیدی
کوک: بیا پایین گرلم
ات: اوکی بای
کوک: بای
(ات رفتم پایین و نشتم تو ماشین یه چیزی روی لباسم پوشیده بودم که کوک نبینه)
کوک: هایی گرلم
ات: هایی بیریم
(پرش بار)
ات: بلاخره رسیدیم
کوک: بله بزارید من در رو براتون بازکنم
ات: البطه
ویو ات
درو برام باز کرد پیاده شدم رفتیم تو بار خدارو شکر کردم که لباسمو ندید
رفتم نشستم کوک با پسرا رفتن برقصن منم کتمو در اوردم و کوک رو نگاه میکردم حوصلم سررفته بود ی عکس نود از خودم برای کوک فرستادم و پایینش نوشتم ددی میخامت
منتظر موندم که کوک پیاممو ببینه که یک دفه گوشیشو در اود و پیامم رو دید منم کتمو برداشتم و رفتم سمت ماشین کوک سریع اومد دنبالم
کوک: بیب منظورت از
ات نزاشت کوک حرفشو تموم کنه و لباشو گذاشت رو لبای کوک
ات: اح کوک حصلم سر رفته بود خب
کوک: هرزه کوچولوی من میخای بریم؟
ات: اره میخام ددی
(پرش خونه)
رفتم تو اتاق و کوک هم پشت سرم اومد گفتم
ات: ددی لباسم چطوره
کوک: خوبه ولی اون چیزی که زیرشه قشنگتره
ات: میشه زیپمو باز کنی
کوک: اوم
ویو ات لباسمو در اوردم و توی تخت دراز کشیدم و کوک هم روم خیمه زد و گفتم
ات: ددی میخامش میخامش
(پارت بعد اسماته دوست نداری نخون)
۱۰.۱k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.