part 2
وقتی بیدار شدم تو یه مکان دیگه ای بودم.همه جا تاریک بود.یه جا مثل انباری بود.وقتی دقت کردم دیدم دستم و پام به صندلی بسته شده.نمیدونستم این کار کیه و برای چی ای کارو میکنه و راستشو بخواید دختری بودم که عاشق هیجان بود پس باید تا اخرش ادامه بدم.بعد از چند دقیقه صدای کفش اومد و دو تا مرد هیکلی اومدن تو همون انباری مرد:هی دختر جون بلند شو ات:وقتی دستام و پاهام بستس چه جوری بلند شم مرد:جک برو پاهاشو وا کن ولی دستاشو نه یکی از اون مردا که میشه گفت اسمش جک بود اومد سمتم و پاهامو باز کرد.
۱۹.۷k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.